طنین خوشبوی محبت

 

چیست این هستی ؟ چه می دانم – ازاین ناپایدار؟ من چه هستم ؟ قطره ایی افتاده ازفرازآبشار.

نغمه هستی درگوشم مانند طنین مبهمی است که درکوهسارپیچیده است .

چهره هستی به چشمم گاه مانند گل دربهار، زیبا ودل انگیزاست وگاه همچون نیش خار.

هنگامیکه دربازارنگرانیهایم ، واژه ی خوشبوی محبت را برروی دیواری ازجنس بلورنوشتم ، کسی به شکنندگی دیوار رحم نکرد به جزتو.

دلم می خواهد ازتوبپرسم نردبانی که به آسمان هفتم می رسد چند پله دارد؟

هیچ وقت تنهایم نگذار، چون به دل توسکوت است که بالحظه های سردمن همدم می شود و تبسم دلهایم می روند تابالحظه های سرد من همدم و همسو شوندو تبسم دلهایم می روند تا دربرگ ریزان شهرعشق مدفون شوند.

سپیدی درافق موج می زند وبرپیشانی آسمان نگینی درخشان آویخته می گردد ونسیم خنک صبح گاه نوازشگر چهره های  خیس ازشبنم عشق می شود وزنجیره های سکوت گسسته شده وهلهله زمان معنایی تازه میگیرد. آنگاه روزی دیگر متولد می شود .

 

بگذارترانه ها پروازکنند

 

من ابرهایی که برچهره ماه سایه افکنده را پراکنده خواهم ساخت .

من غباررا ازچهره ی خورشید خواهم زودود و آنرا دوباره درخشان خواهم ساخت .

این جهان لبریز است ازسرودی تابناک ، تا بی نهایت آراسته شده است بوسیله ی خالق .

بارورشده است باسینه های مادرزمین ، واین همه بناشده است بوسیله پدرآسمان .

جایی که رودهای سه گانه جاری می شوند، دردره سخاوتند. مثل  یک دریا زنده میشود، دهکده ای درفرودست ...

تمامی جهان منبع الهام بخش زندگی ودرعین حال درخشانترین توصیف آرزوهای شاعراست .

چه کسی اکنون به من یاری می دهد؟ هرچه دراین نوشته است عظیم وخارق العاده نیست. هرچه هست ، احساسات ساده وبی تکلف انسانی ، لحظات ، شادی واندوه است .

مراببخش، سازخودرامنواز- من نمی توانم براین دردغلبه کنم – دراین لرزوسرما ،روان من ازوحشت لبریزاست و اشکهای نامنتظرچون باران فرو می ریزند – آنچه که دیرزمانی به فراموشی سپرده شده بود. ازنوزنده است وحال – اندیشه ها یم عذابم می دهد وچنین حس می کنم که ، خودرا رها می سازم زمین را وامی گذارم .

بگذارترانه ها پروازکنند ، آن دم که سرمست ومسرورم – آن دم که گوهرها را درراه می افشانم.  سازی برگیروهم چون من آوازبخوان – آوازی رساترورساتر.

دستانت را به من بده – استپ وسیع است وباز- چندان دورازآنجا، که تنها ستارگان باقی می مانند- آنجا که هرگزسراب را درشبانگاه نخواهی دید و این چنین ما پروازمی کنیم  وتمام هراس ها ازما دورمی شوند. باد درکنارما پروازمی کند – مابس ناتوان ورنجور- درشهرهایی چنین بزرگ وغبارگرفته – نیازبه گستره ای  داردبرای زیستن ومن نیز..........

روح بلندپرواز

 

وجودت خروشان وجوهرت جوشان ، یکدم سکون را باورنداشتی که سکون نوید مرداب است ومرداب لانه هزاران حشره موذی .

ای همیشه درپویش ورویش.

انتظاررویش دگرت داشتم وچه شادمانه وسرمست روئیدی.

ای هماره تلاش وجوشش.

جوشش ازکدامین سرچشمه می گرفتی که آن چنان درغلیان بودی .

ای همه حضور.

بی توچه سخت است اشک ریختن ، چه کسی اشکم را به لبخند مبدل خواهدکرد.

کدامین گل واژه محبت مرهم زخم دیرینم خواهدشد.

باکه سخن ازنامردمیهاخواهم گفت.

ای همه نام ونشان.

نشانت ازکه بجویم ، ازخاک عشق ، ازشقایق های سرخ دشت زندگی یاکه ازکوچه باغ های خاطره ازالوند به یاداستواریت.

ازآبشارگنج نامه به یاد صفاویکرنگی ات ؟

ازغروب آفتاب ؟ که غروبت را بسان اودیدی واین چنین نیزبود، غروبی برای طلوعی دیگر .

ولی نه ازهیچکدام!

نشانت ازخاک باید جست که دیدم چه عاشقانه ترا دربرکشید ومن عمق این عشق را دریافتم.

ای که هنوزترنم پیامت درزندگی من جاری است .

تامهربانی است ، تاعشق وایثاراست ، باتوخواهم بود.

تونیزمرا یادکن ، شاید ازروح بلندتوبرتن فسرده ام پرتوی بتابد ومرا برای طی کوره راههای پرپیچ وخم آماده سازد.

 

عرصه وجودی انسان

 

زندگی هرگزایستادن ودرنگ کردن ، حتی استواری وپایداری نیست.

زندگی چرخیدن وچرخاندن وجاری شدن وجاری ساختن است .

هستی شیفتگی وآشفتگی است . اگر گرمای زندگی را پذیرا شوی ، بالها ازتن توخواهد رست . آنگاه خواهی دانست که زمین تا آسمان راهی نیست ، ما به آسمان میرویم تاآوارگی ابرواری را آغازکنیم ومیدانیم که آسمان نیزواپسین منزل نخواهدبود ومیدانیم که آوارگی جادانه خواهدبود.

زندگی درخویش فرو شدن وازخویش بیرون آمدن است .

ای آنکه کلام مرا می شنوی ، گاهی باخویش خلوت کن ، همانند قلبی درکارانبساط همه ی خون های خویش را به اندرون فراخوان . ازخویش سرشارشو واز خویش سرشارباش .

گاهی نیزازخویش بیرون خرام ، همانند قلبی درکارانقباض همه ی خون های خویش را ازاندرون ، بیرون بران ، ازخویش تهی بمان وازخویش تهی باش .

توهرگزازدریا کوچکترنیستی اوعرصه ی جزرومد است ، دریا شبانه روزی یکباراست اما، جزرومد توساعتی هزاربار.

ازقلب تپیده ی خویش جزرومد درونی را فراگیر، تاهمواره خون تازه ، به رگ های روح خویش توانی رساند، آب نمی دانست چگونه باید باشد به استواری وپایداری کوهوار، به چرخندگی وگردندگی خورشیدگونه ، به خشمگینی وگستاخی سیلاب ، به روانی آرام رودخانه ، به بیقراری وسرآسیمگی امواج ، به معراج وذرات بخار، به جزرومد، به ازخویش بیرون آمدن ، ودرخودشدن های پیاپی و....

می اندیشید ونمی توانست راهی ازمیان این همه راه برگزیند. دوری به نزدیکی وجدایی به پیوند خواهد انجامید. درست ازجایی که فکرش را نمیکنی به تویاری خواهدرسید. سرانجام همه به اصل خویش بازخواهیم گشت .

می رویم تاهوا را ازطراوت سرشارکنیم ، تاغبارازچهره ی جهان بشوئیم ، تا خاک را ازهمه ی رنگهای زنده باورکنیم .

زندگی همواره یکسان نمی ماند، زمستان باهمه ی سختی هایش دوست داشتنی است .

بودن فارغ ازآزرده شدن نمی تواند بود، به اندک رنجی ازکوره درنباید رفت .

شمایان دراین سرما پوشیده وچتربدست این سو وآنسو می شتابید اما من هم چنان عریان به پیش می تازم . هیچکس ازبادزمستانی سخت جانترنیست، باران وبرف وتگرگ همه برای بارورشدن زمین آمده اند . بهاربعداززمستان ، زیبا ودل انگیزاست .

 

 

زنبورعسل

زمانی که آخرین زنبورعسل ازدنیا رفت        when the last bee died                                    ,

هیچکس توجه نکرد. کسی لباس عزا نپوشید          nobody noticed. Nobody put on black      

و هیچکس برسرمزارش سوگواری نکرد. هیچکس برای زردآلوها  or made a dirge for the death

مرثیه ننوشت وهیچکس برای گیلاسها عزاداری نکرد           of honey.Nobody wrote an elegy

 

زمانی که آخرین زنبورعسل ازدنیا رفت when the last bee died                                          

همه مشغول بودند. همه گرفتاربودندeveryone was busy.they had things to do                   

هرروزصبح به سرکارمی رفتندوهرشب به خانه برمی گشتندdrove straight to work each morning

همه جاده ها جدا شلوغ بودند .  وانگهی                  straight back home each night. The roads

 

شربت خانه ها هنوزپربودند ازThe pantries were still packed                                                

شیشه های نکتارمیوه ای غلیظ                        with cans of fruit cocktail in heavy srup        

همه تگری تگری                                    deep deep freezers full                                       

پرازشربت انگوروآب پرتقال                  stores stocked with artificial flavoring                

رایحه مصنوعی فضای دکانهارا پرکرده بود       stores stocked with artificial flavoring        

 

زمانی که آخرین زنبورعسل ازدنیارفت .هیچکس نگاه نکردکه When the last bee died.nobody saw

خشخاش ها چشمک می زنند. هیچکس اشک نریخت  the poppies winking out. Nobody cried   

برای برگ باباآدم . بومادران . زبان درقفای وحشی.for burdock . yarrow. Wild delphinium     

گاهگاهی کودکی ازقاصدک ها می پرسد    Now and again a child would ask for                   

زودساکت می شود: آن آفت !                       dandelions . quickly shushed: That pest!        

 

وهمه خوبند، کودکان تندرست                            And everyone is fine. The children healthy

لب قرمزی هستند، بازی می کننداومرابا              radish-cheeked. They play she love me/not

برگهای کلم پیچ، دوست ندارد، ازنقل                   with savoy cabbage leaves. Enjoy the telling

اسطوره های بزرگ ، هلووگل صدتومانی لذت میبرد of the great myths . peach and peony        

هیچکس دیگردرفکرسیب ها نیست                            No one believes in apples any more      

 

مذهب عشق

بشر همچو کف امواج دریاست ، که پیوسته درسطح آب غوطه وراست . وقتی که باد می وزد به سرعت ناپدید می گردد، گویی هرگزوجودنداشته است .

بدینسان زندگی ما انسان ها نیز بانسیم مرگ ، وزیدن میگیرد.

حقیقت زندگی ، درخود زندگی است ، نه دررحم مادراست ، ونه پایانش دربسترخاک.

زیرا درزندگی ابدی سال های عمرما که می گذرد، لحظه ای بیش نیست . دنیای جسمانی وهمه ی آنچه دراوست ، درقیاس بابیداری ، همان چیزی که ما آن را ترس ازمرگ می نامیم ، نیز رویایی بیش نیست.

ما هیچ نیستیم جزذرات ناچیز وفانی درفضای بی انتها ونمی توانیم جز اطلاعت وتسلیم دربرابر قدرت خداوند بزرگ ، کاری کنیم .

اگرعشق بورزیم ، عشقمان نه ازماست ونه برای ماست .

اگرشاد باشیم ، شادی دروجودما نیست درنفس زندگی است .

واگررنج کشیم ، دردما درزخم مانیست درقلب طبیعت است .

غم احساسات را ملایم میکند. و آن کس که غم ندیده است لذت را هم هرگزنخواهددید. رازقلب ، پوشیده درغم واندوه است وتنها باغم است که لذت را مییابیم . درحال که شادی فقط درخدمت پنهان کردن اسرارعمیق زندگی است وشادی قلب زخمی راالتیام می بخشد.

زندگی باعشق همان زندگی باخداست . شناخت عشق ، شناخت خداست . هیچ دلیلی برای وجود خداوند بجزعشق نیست ، همچنین هیچ راهی برای پرستش اوبه غیرازعاشق شدن وجودندارد. واما معبد عشق دردل همه وجوددارد. نیازی به ساختن این معبدنیست . مدتهاست که این معبدرا فراموش کرده ایم وتنها باید آن را دوباره به یاد آوریم .

خداوند رحمت وبرکت است . خداوند لطافت است وهرچه انسان لطیف ترومهربانترشود ، بیشتردردسترس خداوند قرارمیگیرد.

 

  ازکتاب مذهب عشق

(جبران خلیل جبران )

  

مسابقه خاطره نویسی (‌وبلاگ مانی )

 

سلام. من تو وبلاگم یه مسابقه خاطره نویسی راه انداختم. واسه تون مقدور هست تو پست تون

آدرس پست مسابقه من رو بگذارین که آدمهای بیشتری بتونن توش شرکت کنن؟


http://royayezendegiyeman.blogsky.com/?PostID=292

 

 

برای آن بسوی تو می آ یم

روشنایی الهی مرااحاطه کرده است .عشق الهی مرا دربرگرفته است .نیروی خدا مرا حمایت میکند.حضورخدا مراقب من است .هرجاکه هستم ، خداوند آنجاست .

محبوبم !

اگربرای آن بسوی تو می آیم، که مرا ازشعله های دوزخ نجات بخشی ، بگذارکه درآنجا بسوزم.

واگربرای آن بسوی تو می آیم که لذت بهشت رابه من بخشی ، بگذارکه درهای بهشت به رویم بسته شود.

اما اگربرای خاطرتوبسویت می آیم ،

 محبوبم ! مراازخویش مران . متبرکم کن ، تادرکنارزیبایی جاودانه ات تاابدلانه کنم.

 

به قلب خویش بنگر.

آنجا " او" ، سلطان تو، مسکن دارد، و راه رسیدن به " او" راه عشق است !

به  " او"  ونه خویش ، عشق بورز!

همچون " او" اندیشه کن .

خواست  " او"  را بخواه . و آن چنان که " او " فرمان می دهد عملی کن .

نفس کوچک خودرا رها کن و دردرگاه نیلوفرین او ، کمال سروررا پیداکن .

 

خداوندا ! مرا موهبت آن عطا کن که همیشه گرفتارباشم ، ودرهمه ی گرفتاریها " تو " درکنارم باشی . بدین ترتیب اگرگرفتاری حتی یک لحظه مرا رها نکند، درهمه ی اوقات " تو" را درکنارخویش دارم .

خدایا ! " تو " درهمه چیز جاری هستی ، هرجا که بروم " تو" آنجا حضورداری ، " تو" درهرگام ودرهرچرخشی ازمن مراقبت میکنی ، پس ترسی ندارم . " تو " شاهد من هستی ، شاهد افکار، کلام واعمالم.

خداوندا ! مبادا هیچ گاه که برابرتو کوتاهی کنم .

 

به مشکلات با لبخند سلام کنیدو با خطرها باعشق مواجه شوید. هرگزفراموش نکنید که خداوند همچون مادری همیشه درکنارشماست .

(ازکتاب برای آن بسوی تو می آیم )

     اثرجی . پی . وسوانی

 

پیام های زندگی

به گونه ای رفتارکنید، که انگارخوشحالید، این کاربه شادشدن شما کمک می کند. (دیل کارنگی)

 

موفقیت ، روی ستونهای شکست شکل می گیرد. ( سری چینموی )

 

درمیان حرف های ملال آور زبان یا قلم ، مایوس کننده ترین آنها این جمله است : شاید می توانست باشد.(جان گرینلیف ویتیر)

درمیان سرعت وتلاطم زندگی روزانه ، لحظه ای را به یافتن آرامش درونی خود اختصاص دهید تا خالق دریای آرام وجودخود باشید. این آرامش ، شما را برای دوران سخت زندگی مقاوم خواهدکرد و به شما امکان ارتباط با دیگران را می دهد که حاصل آن اعتماد ودلبستگی متقابل خواهدبود. آرامش شما ، همه ی افرادی راکه باشمادرارتباطند، جذب خواهدکرد.آرامش درون به بیرون منتقل میشود.

 

هنگامی که گرهی درکارتان باشد، ترس آن را بازنخواهدکرد.به کمک صبرآن را بگشایید.

 

ترتیب مناسب ، اساس همه چیز است . ( ادموند برک )

 

دلیل بعضی اشتباهات آن است که ابتدا کاری را انجام می دهیم سپس درموردآن فکرمی کنیم . ابتدا فکرکنید ، یک بارانجام دهید، بدرستی انجام دهید. این سه شرط میتواندجلوپیش آمدن برخی لحظات دردناک را بگیرد.

 

شکست ، تنها زمانی رخ می دهدکه تلاشی درکارنباشد. ( ای . هابارد)

 

بزرگترین تقصیرها، نادیده گرفتن دیگران است . ( تامس کارلایل )

 

آیا میتوانم دراین اتاق معمولی که مجبوربه ماندن درآن هستم ، چشمهایی داشته باشم که زیبایی هارا ببیند؟ ( نانسی بردترنر)

 

عصبانیت ، گرفتن انتقام اشتباه دیگران ازخودمان است .( الکساندرپوپ )

 

من همانی هستم  که می خورم ، می پوشم آنچه را که می گیرم ، به تنفر، مدیون کسی نیستم ،وبه شادمانی کسی حسادت نمی ورزم . ( ویلیام شکسپیر)

حسادت صفربزرگی است که نه تنها چیزی برآنچه هم اکنون دارید نمی افزاید ، بلکه ازآن هم می کاهد.

 

چه چیزی خوشایندترازخانه شماست؟ ( سیسرون )

خانه گرم یک پناهگاه است ، جایی که عشق می تواند درآن رشد کند. درواقع خانه ی شما باید قصرقلبتان باشد . پس ، آن را بابدخلقی ، کلمات خشن ومشکلات دنیای خارج خراب نکنید آن را به پایگاه شادی ، دوستی وعشق تبدیل کنید.

 

عشق کتابی دریک کلمه .( ام . اف . تاپر)

تاکنون ، همپای عشق چیزی ننوشتند، آوازی نخواندند، تصویری نکشیدند و ستایشی نکردند .

 

چیزی راکه به آسانی به دست آورید ، به ضررتان تمام می شود. ( ژان آنوی )

 

اگرگزنه را باقلبی حساس دردستانتان بگیرید، نیشتان می زند و به دردتان می آورد. ولی اگرآن را محکم واستواربگیرید، به نرمی ابریشم می شود .( آرون هیل )

به نکات مثبت خود بیشتراهمیت دهید ومنفی ها را حذف کنید . ( جانی مرسر)

باید اززمان به عنوان یک وسیله استفاده کرد، نه یک کاناپه .(جان اف کندی )

 

عشق به تنهایی ، هرچیزسنگین را سبک میکند.( توماس . ا. کمپیس)

هرجا خواسته ای باشد راهی هم هست .

آنچه مرا ازپای در نمی آورد مرا قوی ترهم میکند . (نیچه )

کسی که صبورباشد ، میتواند آنچه را می خواهد بدست آورد. ( بنجامین فرانکلین )

 

( کتاب پیام های زندگی)