پروردگارا ، تو را شکر می کنم ...

 

0000 برای تمام نعماتی که امسال به من ارزانی داشتی

0000 برای تمام روزهای آفتابی و برای تمام روزهای غمگین ابری و بارانی

0000 برای غروب های آرام و شب های تاریک و طولانی

تو را شکر می گویم برای سلامتی و بیماری ، برای غم ها و شادی هائی که امسال به من عطا کردی

تو را شکر می گویم برای تمام چیزهایی که مدتی به من قرض دادی و سپس بازپس گرفتی

خدایا ، شکرت برای تمام لبخندهای محبت بار، دستان یاری رسان ، برای همه آن عشق و محبت و چیزهایی شگفت انگیزی که دریافت کردم .

شکر برای تمام گلها و ستارگان ، برای فرزندان و عزیزانی که دوستم دارند.

خدایا ، تورا شکر می گویم برای تنهائیم ، برای شغل ام ، برای مسائل و مشکلاتم ، برای تردیدها و اشک هایم ، چرا که همه اینها مرابه تو نزدیکتر کرد.

تورا شکر می گویم برای تداوم حیاتم ، برای اینکه سرپناهی در اختیارم نهاده ای ، برای غذایم و برای برآورده کردن تمام نیازم .

پروردگارا ، همان را می خواهم که تو برایم خواسته ای .

تنها ازتو می خواهم

آنقدر به من ایمان عطا کنی تا درهر آنچه برسر راهم قرار می دهی تو را ببینم و خواستت را .

آنقدر امید و شجاعت تا نومید نشوم .

و آنقدر عشق و محبت 000 هر روز بیش از روز قبل عشق نسبت به خودت و آنان که دراطرافم هستند.

پروردگارا ، به من بردباری ، فروتنی و تسلیم و رضا عنایت فرما

خدایا ، مرا آن ده که مرا آن به ،

و آنچه را که نمی دانم چگونه از تو بخواهم

پروردگارا ، به من قلبی فرمانبردار، گوشی شنوا ، ذهنی هوشیار ، و دستانی ساعی عنایت فرما تا بتوانم تسلیم رضایت گردم و آنچه را که به کمال برایم خواسته ای بدیده منت بپذیرم .

خدایا ، برتمام عزیزانم برکت و بهروزی عطا کن ، و صلح ودوستی و آرامش برقلوب انسانها حاکم گردان .

                                                                                                      آمین

نآنآآ

به نام مهربانترین ( فانوسی را بر در خانه ات بیاویز )

  

روزی  شاگردی به پیش استاد خود رفت و از او پرسید : چگونه می شود بین باورمندان واقعی و باورمندان ظاهری ، تفاوت قائل شد ؟ هردو گروه اعمالی را انجام می دهند و هر دو ، می گویند که به چیزی اعتقاد دارند.

استاد به شاگردش گفت :    برای پاسخ این سوال باید چند روز به من فرصت دهی ، امروز به خانه ات برگرد . اگر پاسخ سوال را یافتم به خانه ات خواهم آمد و اگر نیافتم آن را به روز بعدی موکول خواهم کرد . اگر فردا نیامدم ، روزهای بعدی که خواستم بیایم برایت پیغام می فرستم .  شاگرد به خانه اش برگشت ، فردا کمی منتظر و آماده آمدن استاد بود اما استاد نیامد ، چند روز سپری شد و استاد  نه آمد و نه پیغام داد . کم کم شاگرد فراموش کرد. تااینکه در روز دهم ، استاد پیغام داد که من می آیم . شاگرد خود را مهیای دیدار استاد کرد . خانه را مرتب کرد ، مواد پذیرایی را فراهم کرد ، خود را آراسته کرد ، بر درب خانه فانوسی برافروخت و به پیشواز استاد به بیرون ازخانه آمد.. تا استاد به شاگرد رسید گفت : تفاوت باورمندان و بی باوران  فانوس   است .

او از شاگرد پرسید : تفاوت آن روزی که ممکن بود بیایم و آن روزهایی که فراموش کردی و امروزکه می دانستی حتما می آیم درچیست ؟   درکدام روز بیشتر آماده و آراسته و منتظر بودی ؟

ادیان ، پایان جهان را زیبا و روشن می دانند. باورمندان به این پایان امیدوارند ونه تنها انتظار آن را می کشند که فانوسی برسر در خود روشن می کنند ، نه تنها خانه را آراسته می کنند که کوچه را هم ، برخی حتی خیابان را .

*فانوس اول را درقلبت روشن کن که سرآغاز تمام روشنایی هاست *

* فانوس دوم را برسردر خانه ات بیاویز *

* و فانوس های بعدی را به شهرت ببخش *