خدایا!!!!!!!
من گمشده ی دریای متلاطم روزگارم وتو بزرگواری ... پس ای خدا هیچ می دانی که بزرگوارآن است که ، گمشده ای را به مقصد برساند؟
تا ابد محتاج یاری تو....رحمت تو....توجه تو....عشق تو....گذشت تو....عفوتو....و دریک کلام محتاج توام /
ای یگانه ترین .. ای یکتاترین مونس همه انسانها .. ای خدا ! که هزارویک اسم داری و من ازآن همه اسم " لطیف " را دوست تر می دارم که یادی از ابر و ابریشم و عشق اند .
خوب یادم هست از بهشت که آمدم ، تنم از نور بود و پَر و بالم از نسیم . بس که لطیف بودم ، توی مشت دنیا جا نمیشدم .
اما خدایا زمین تیره ، کدر ، سفت و سخت بود ودامنم به سختیاش گرفت و دستم به تیرگیاش ، آغشته شد. و من هر روز قطره قطره تیرهتر شدم و ذره ذره سخت تر.من سنگ شدم و سد و دیوار .
دیگر نور از من نمیگذرد ، دیگر آب از من عبور نمیکند ، روح در من روان نیست و جان جریان ندارد.
حالا تنها یادگاریام از بهشت و از لطافتش ، چند قطره اشک است که گوشه دلم پنهانش کردهام ، گریه نمیکنم تا تمام نشود ، میترسم بعد از آن از چشمهایم سنگ ریزه ببارد.
یا لطیف ! این رسم دنیاست که اشک سنگ ریزه شود و روح سنگ و صخره ؟
این رسم دنیاست که شیشهها بشکند و دلهای نازک شرحه شرحه شود ؟
وقتی تیرهایم ، وقتی سراپا کدریم ، به چشم میآییم و دیده میشویم ، اما لطافت که از حد بگذرد ، ناپدید میشود.
یا لطیف ! کاشکی دوباره مشتی ، تنها مشتی از لطافتت را به من میبخشیدی یا میچکیدم و میوزیدم و ناپدید میشدم ، مثل هوا که ناپدید است ، مثل خودت که ناپیدایی ...
یا لطیف ! مشتی ، تنها مشتی از لطافتت را به من ببخش .
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین
و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
باردیگر محرم از راه می رسد... و دوباره باد صبا ، عطر حسینی در دلها می دمد . فصل تبسم تلخ خاک خونین و اشک فرا می رسد .
ماه ، ماه ایثار و عشق و فریاد ... ماه آمیختن عشق با خون ...
دوباره نمایش ماندگار عاشورا تکرار می شود ... و باز افتخار شیعیان برای داشتن سالاری چون ابا عبدالله(ع)...
دوباره بغضی عجیب بر سینه ها سنگینی می کند و داغی که در دل امانت است و هیچگاه به سردی نمی گراید...
دوباره شهر سیاه پوش می شود ...آنچنان سیاهی که غرق در نور و سپیدی است و براستی که بالاتر از آن برایش رنگی نیست...
دوباره صدای ضجه کودکان آزرده از درد ... درد تشنگی و فراق پدر...
دوباره رنجهای نهفته و زخمهای دل خیمه سوختگان...
دوباره تکرار قصه آلاله های سرخ و تکرار خاطره ای که هرگز کهنه نخواهد شد ...
خاطره قهرمانی بزرگ جوانمردی جوان بی دست بامشک آب بر دهان ، با لبی تشنه ، سقا برای کودکان کربلا...
خاطره مردانگی عمویی چون ماه... عموی تشنه ای که سقا بود...
و السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین(ع)...
سلام بر محرم و عاشورا... سلام بر حسین(ع)... سلام بر دستان بریده جوانمرد کربلا... سلام برخیمه های سوخته... سلام بر کودکان مانده در عطش... سلام بر دلتنگی های زینب(س)... سلام بر ندای ماندگار
" هل من ناصر ینصرنی"
سلام بر غصه صاحب الزمان(عج)، بر شال ماتم مهدی (عج) سلام