طنین خوشبوی محبت

 

چیست این هستی ؟ چه می دانم – ازاین ناپایدار؟ من چه هستم ؟ قطره ایی افتاده ازفرازآبشار.

نغمه هستی درگوشم مانند طنین مبهمی است که درکوهسارپیچیده است .

چهره هستی به چشمم گاه مانند گل دربهار، زیبا ودل انگیزاست وگاه همچون نیش خار.

هنگامیکه دربازارنگرانیهایم ، واژه ی خوشبوی محبت را برروی دیواری ازجنس بلورنوشتم ، کسی به شکنندگی دیوار رحم نکرد به جزتو.

دلم می خواهد ازتوبپرسم نردبانی که به آسمان هفتم می رسد چند پله دارد؟

هیچ وقت تنهایم نگذار، چون به دل توسکوت است که بالحظه های سردمن همدم می شود و تبسم دلهایم می روند تابالحظه های سرد من همدم و همسو شوندو تبسم دلهایم می روند تا دربرگ ریزان شهرعشق مدفون شوند.

سپیدی درافق موج می زند وبرپیشانی آسمان نگینی درخشان آویخته می گردد ونسیم خنک صبح گاه نوازشگر چهره های  خیس ازشبنم عشق می شود وزنجیره های سکوت گسسته شده وهلهله زمان معنایی تازه میگیرد. آنگاه روزی دیگر متولد می شود .

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سلام جمعه 4 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:01 ق.ظ

خیلی عالی بود کمتر کسی رو دیدم که نوشته هاش بدون افت و همیشه بینظیر باشه.
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد