یادی ازشکسپیر

 

 

مبادا ! دنیا تو را بر آن دارد تا همیشه مرا به یاد سپاری

و خصایلی ازمن ، که بسیار دوست می داری ، به خاطر داشته باشی

 

پس از مرگم ، ای عشق عزیز ، آرام آرام مرا به دست فراموشی سپار

چرا که نمی توانی خصایل گرانقدری درمن بیابی

مگراینکه ، چنین خصایلی را خود درذهنت ساخته باشی

که ازصفات راستین من ، بسیار فراتر است

و پس از یکی شدنم با خاک نیز، هم چنان در وصف من در آیند

اما روزی ، بی آنکه تو بخواهی ، این حقیقت پنهان آشکار خواهد شد

 

مبادا ! با افشای آن ، عشق حقیقی تو دروغی بیش بنظر رسد

آن هم درحالی که تو، به خاطرعشق ، به نیکویی ازمن یاد می کنی

 

بگذار ! با پیوستنم در خاک ، نامم نیز ازیاد برود

و ماندگاری آن بیش از پیش ، من وتو را شرمسارنسازد

زیرا ، شرمسارم، از آنچه که پس ازمن ، برای تو پیش خواهد آمد

واین چنین ، تو نیز نباید ، چیزهایی که ارزش چندانی ندارند

دوست بداری

 

ترانه روح

خدایا، یاری ام ده تا هرآنچه را تاکنون آموخته ام بسوزانم وهرچه را که اندوخته ام به دورافکنم . دستگیرم شو تا آن نعمت هایی را که تا امروز خرد و کوچک پنداشته ام وبی اعتنا ازکنارشان گذشته ام ، دریابم وقدروقیمتشان را بشناسم . پس مرا مجال سودایی عطاکن که درآن هرچه نیست را بفروشم وخریدارآنچه هست باشم.

 

در ژرفنای روح من

ترانه ایست بی کلام

که دربذرقلبم می زید

اونمی خواهد

برصفحه نقش بندد،

او حس مرا به پنهان بودن ، می بلعد

و بر لبانم هم جاری نمی شود.

 

چگونه می توانم آن را بخوانم

از آن درهراسم

که با زمین و زمینی بیامیزد،

برای چه کسی آن را بخوانم؟

که ازترس گوش های بدشنو

درخانه ی روحم جا گرفته است .

 

آن هنگام که به چشمان درونم نظرافکندم

سایه ی سایه اش را دیدم :

وقتی ، سرانگشتانم را لمس کردم

کرداردستانم

حضورش را چون دریاچه ای

که باید برق ستارگان را بنمایاند

احساس می کند.

 

اشک هایم ،

آشکار می کند آن را ، چونان قطرات درخشان شبنم

که اسرارگل سرخ خشک شده ای را فاش می کند.

 

آن ترانه را

اندیشه آفرید،

سکوت ، فراوانی اش بخشید،

فریاد ، به صدایش درآورد،

حقیقت ، پوشاندش،

رویا ها ، تکرارکردند،

عشق ، فهمیدش ،

بیداری ، پنهانش کرد،

و روح ، خواندش.

آن ، ترانه ی عشق است

 

عطرآن ، دل انگیزترازیاس است،

کدام صدا می تواند اسیرش کند؟

 

کیست که جرات کند

و غرش دریا را با نغمه ی بلبل یکسان کند؟

ونغره ی طوفان را با نالیه طفل بسنجد؟

و فریاد واژه های پرمعنی را

برای قلب سخنگو بازگوید؟

کدام انسان است که به جرات خویش

با صوت

 

ترانه ی  خدا را بخواند؟