به یاد بیاور

 

خدای خوبم

 

مهربانیت  را می ستایم . عشقت را می ستایم  و بزرگیت را .  ای خدای عزیزم ! ازتو عاشق تر کیست ؟ واز تو مهربان تر کدامین خدا؟ ای بی همتا ! بی نیاز! ای زیباترین ! ای عاشق ترین ! که توبه خاطرعشقت ما را آفریدی .  کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف ...  ای خدا این قطره های کوچک عاشق را به حال خویش رها مکن . ای دریای بی کران رحمت !  قطره را چه باک ؟ وقتی به تومی پیوندد: قطره ایم اما به دریا متصل .... بندگانی شرمگینیم وخجل.

 

بیا و باورکن  . بیا و درخلوت خود ، بیندیش و ایمان بیاور . که روح مهربان خدا ، با لطف قشنگتری درتودمیده شده .

صدای خسته تو به گوش اویی رسیده ومی رسد که بیشترین لحظات زندگیت را ، صرف فلسفه وجودی اش می نمایی .  وهمیشه افکار کوچکت را درپی او سرگردان وحیران ساخته ای .

مگر این تو نیستی که همواره می گویی نیمی از مشکلاتت با نیم نگاه او حل می شود.  پس نباید غصه نیم دیگر موانع را بخوری . چرا فکر نمیکنی که دردلت همیشه نورایمان فوران می کند. و لب هایت در آستان خدایی ، درالتماس هم صحبتیست که ، یکه وتنهاست و تنهاترین یاور تنهایی توست .!

به کدامین علت به خودت می خندی  ؟ و به احساسی که تمامی وجود تقدیمش کرده ای ، طعنه می زنی ؟

فراموش نکن !  با تحول ودگرگونی درونیت ، تو بار دیگر به دنیا می آیی.  آری ، تویی که می گویی ازخدا فقط یک گلبرگ گلی خواستی و خدا به تو گلستانی داد.

تو همانی هستی که ، شبی دلت را شکسته و زخم خورده یافتی و آن لحظه ای که با چشمان اشک آلودت ، سر برآستین سجاده شب گذاشتی .

بی انصافی محض است که از یاد ببری که با صدای اشهد ان محمد رسول الله ، چشمان محزونت را ، ازعالم موقت که این دنیاست ، گشودی . آری تونباید اینها را به دست نسیم فراموشی بسپاری .

به یاد بیاور و صادقانه بیندیش  درکدامین راه ، گناه به سویت باز بود؟

درکدامین روز در برابر گناهانت ، بی مانع بودی ؟

تو خوب به یاد داری و خوب می اندیشی ، آن لحظه ای که ، چشمانت شاهد آیاتی بودند که پیروزی معنوی را ، که با دستانی تهی به دنبالش بودی ، ارزانی زندگانیت کرد. که درآن زمانیکه این زندگی را یه تنفس بی روح می پنداشتی .

اگر بر دری قدیمی و آهنی زنگ زده ، واژگان جمله ای  دربرابرت ، به تو می خندیدند، که دیرآمده ای ؟ نباید به بیچارگی خودت ، ضجه بزنی ، چه می کردی؟   بیندیش که با چه امیدی،  با چه شوقی به در آن خانه عشق رفته بودی؟  خودت بیندیش با کدامین عشق ؟ با کدامین شور و امید؟

اما باز هم به این فکرکن که ، تنها نیستی و تنها نخواهی ماند و دری همیشه به رویت گشوده خواهد شد. پس قدرش را بدان و فقط سعادت سپاسگذاری را از درگاهش خواستارشو........

 

نظرات 3 + ارسال نظر
تارا دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:53 ق.ظ http://www.dokhtare-darya.blogsky.com

پیش ازآمدن تو آبی آرام اجازه جاری شدن را ندارد
شقایق عاشق عید است و منتظر
آسمان غمگین است و چشم براه
پیش از آمدن تو قلبها بی ستاره و تنها....
غروب بی افق و سپیده دم بی نور....
فاصله ها مبهم و رویاها حقیقتی تلخ...
عشق احساسی غریب است وبهار بی مفهوم و پوچ.
پیش از تو چشمها در حسرت یک نگاه عاشقانه
وچراغ ساحل آسودگی ها در بی کرانی دریا ناپدید
پیش از تو نیازمند چیزی بودم که باورش کنم
و تو در راهی آرام و بی وقفه
اکنون به برکت آمدن توست...
که معنای واقعی شکفتن عشق را درک میکنم
نشسته ام به انتظاری شیرین تر از هر شاخه نباتی . همین


سلام
به خاطر داشتن چنین قلب پاکی بهتون حسودیم میشه...........

عباس دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:39 ب.ظ http://www.mandirtom.blogfa.com

سلام مهربون
خدایا به لوح و قلم سوگند به راز وجود و عدم سوگند
به آشفته حالی که بر خاکت زند بوسه ها دم به دم سوگند
به مرغ اسیری که در قفسی غریبانه سر زیر پر دارد
به مرز فراتر از آنچه فلک به پرواز مرغان نظر دارد
دور از ما کن چهره ی خود خواهی را
بر ما افشان پرتو آگاهی را

موفق و تندرست وشاد باشی
راستی یادت باشه خیلی وقته که به وبلاگم سر نزدی ولی اشکالی نداره.................

[ بدون نام ] سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:27 ب.ظ

زیبا بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد