انتظار

در انتهای انتظار سرد طوفانی

من مانده ام و آغاز یک فصل پریشانی

وقتی بهار از شاخه های کاج می تابید

من بودم و یخ بستگیهای زمستانی

در من صدای سبز گندمزار می پیچد

اما دلم محو سکوتی بود پنهانی

بادی که با خود برد برگ انتظارم را

می ریخت بر قصر دلم یک قطع ویرانی

گاه عبور از امتداد لحظه های سرد

دستی بروی شانه ام می کاشت ، عریانی

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد