فرشته لحظه های به یادمانی

مادرخوبم، که سالها گهواره ی زندگی ام را، بر دوش گرفتی و آنرا در طوفان مشکلات به سلامت به مقصد رساندی. دراین جهان هیاهو و آرامش، چه زیبا، ریشه های دلت را، و ساقه های چشمانت را و شاخه های معطر نگاهت را، برای رویش تبسم آمالم، در وادی خزان، سبز نمودی .

مهربان مادرم، هم اینکه چند سال از رویش شکوفه های درخت نگاهت میگذرد، اما دست های پر تلاوت عاطفه ات، هنوز این جوانه های امید را باغبانی میکند. مادرم، ای آفتاب چشمانم، تو را نه با خورشید و نه با ماه، نمیتوان قیاس نمود. که تو هم خورشیدی و هم ماه، چرا که شب ها و روزها، در روشن نگاه داشتن چراغ زندگانی ام، سوختی و ساختی.

ای تمامیت جانم، تا زندگی باقیست، تو را در بهشت دلم جای خواهم داد.

نظرات 2 + ارسال نظر
حمید سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:41 ب.ظ

سلام
سلام و درود به تو که قدردان زحمتهای مادر هستی.
بسیار عالی بود.
مادرم شبنم گلبرگ حیات پدرم عطر گل یاس بقاست

مادرم وسعت دریای گذشت پدرم ساحل زیبای لقاست

مادرم آئینه حجب و حیا پدرم جلوه ایمان و رضاست

مادرم سنگ صبور دل ما پدرم در همه حال کارگشاست

مادرم شهر امیداست و هنر پدرم حاکم پیمان و وفاست

مادرم باغ خزان دیده دهر پدرم برسرما مرغ هماست

مادرم موی سپید کرده زحزن پدرم نقش همه خاطره هاست

مادرم کوه وقار است و کمال پدرم چشمه جوشان عطاست .

پسر خوب چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:41 ق.ظ

می بینم که بعد از مدتها یک دفعه تلافی کردی و کلی خجالت دادی!
حالا من امروز فقط کارم خوندن متنهای قشنگت هست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد