برشاخسار دل، همه یاخته هایم، قناری می شوند، وقتی که، سکوت قفس است و تنهایی زودرس، در برگ ریز، یکدلی.
حتی نمیتوان به این درخت ، رازی گفت که کلاغی برگرده اش بیتوته کرده است .
چشمانت، دو بیتی سبزی است که غزلهای آبی می سراید.
شعر، کودکی است که چشمانش، نجابت دریاست و دستانش اجابت جنگل، که در میان گریه سلام می دهد و لبخنده اش، تقسیم فراوانیهاست قندیل می بندد. آنرو، درلفظ و در نگاه که چشمانت بیتوته گاه کلاغی است که، زمستانم را به قراول نشسته اند.
دلم گرفته از این روزها، دلم تنگ است. میان ما و رسیدن، هزار فرسنگ است. مرا به زاویه ی باغ عشق مهمان کن، دراین هزار فقط عشق پاک و بیرنگ است.
سلام ،
آرامش و مهربونی در نوشته های شما به وضوح دیده میشه
امیدوارم همواره دلی خوش و فکری راحت برای این چنین زیبا
نوشتن داشته باشید
اگر تمایل داشتید در خبر نامه lovepack عضو شوید
سر افراز باشید
سلام. جالب بود . امیدواریم موفق باشی.
به ما هم یه سری بزن .
زندگی رویا نیست
زندگی زیباست
می توان بر درختی تهی از بار، زدن پیوندی
می توان در دل این مزرعه خشک و تهی بذری ریخت
می توان، از میان فاصله ها را بر داشت
دل من با دل تو ،
هر دو بیزار از این فاصله هاست.
(دکتر مصدق)
سلام به توخوب.
سرگذشت چشمه ودریا چوآب زندگیست
سالهااین ماجری درپیش چشم ماگذشت
خلوتی دارم همه شب درسرای خویشتن
بادل غم پرور و درد آشنای خویشتن