وداع آخرین

وقتیکه سپیده دم با بیم و هراس دریچه ی کاخ جادوئی خود را به روی خورشید بامدادی میگشاید، مرا بیاد بیاور. مرا بیاد بیاور آن روز که دست سرنوشت برای همیشه از تو جدایم کرد و غم و دوری و گذشت ایام، زبان افسرده ام را خاموش ساخته باشد.

آن روز به عشق نومیدانه ی من و به وداع آخرینی که با هم کردیم بیندیش، زیرا که برای دو انسان، دو دوست دوری و گذشت زمان را معنایی نیست.

.....تا وقتیکه دل در برم بتپد، قلب من به تو خواهد گفت، مرا بیاد بیاور.

یا زمانیکه دل شکسته من برای همیشه در زیرخاک سرد آرمیده باشد و بوته گلی دور از گلهای دیگر آرام آرام بر روی گور من بشکفد و آنروز که دیگر از من نشانی در جهان نخواهد بود، اما روح جاودانی من هم چون دوستی وفادار به نزد تو خواهد آمد و درخاموشی شب آهسته در گوشت خواهد گفت.

مرابیاد بیاور                       مرابیاد بیاور

 

 

نظرات 6 + ارسال نظر
پسر خوب دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 04:17 ب.ظ

زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست،
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود،
صحنه پیوسته به جاست،
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.

سلام به شما خوب ، که همیشه محبت وگرمی نوشته هاتون قوت قلبی برای ادامه راهه.
گرچه مانندهمیشه این دنیا بعضی مواقع پریشانی رو برامون به همراه داره ولی مهربانی رو همواره بالبخنداندازه میگیرم . که این مهربانی ازنوشته های خوب شما دوستان هست . همیشه موفق وموید باشید درتمام لحظات.

صونا چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 07:23 ق.ظ http://www.hoveyat.bologsky.com

سلام دوست خوبم ازت خبری نیست
برات از کسی که دوستش داری یادگاری می زارم:

اگر معیادی نباشد،رفتن چرا؟
اگر دیداری نباشد،دیدن چه سود؟
و اگر بهشت نباشد،
صبر بر رنج و تحمل زندگی دوزخ چرا؟
اگر ساحل آن رود مقدس نباشد،
بردباری در عطش از بهر چه؟

سلام. دوست عزیزوگرامی . خانه ام چون دستهایم خالی ودلگیر، دلخوشم اینجا که حضورگرم وسرشارشما پیداست . ممنونم ازاین همه محبت خالصانتون . به امیدلحظه های خوش زندگی برای شما عزیزوخوب.

سیاوشی چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:04 ب.ظ http://mohbat.blogsky.com/

سلام دوست عزیز متن جالبی بود منم تا مادامی که هستم به یادش هستم چون همیشه تو ذهنم خواه و ناخواه است
و هنز باور ندارم که ندارمش... شما هم شاد باشید... بای

صونا جمعه 14 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 05:54 ب.ظ http://www.hoveyat.bologsky.com

سلام دوست عزیز
بسیار بسیار زیبا نوشتی!مثل همیشه گویا و شیرین.
ولی اصلا مهمان خوبی برای کلبه ی درویشی من نیستی و کم بهم سر می زنی!خوشحال می شم اگه بهم سر بزنی و از نظرات سبزت بی بهرم نکنی!
منتظر حضور گرمت هستم.
معبودت نگهدارت

پسر خوب شنبه 15 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 08:15 ق.ظ

چند روزه مطلب جدید ننوشتی؟!!
بی صبرانه منتظر نوشته های خوب و قشنگت هستم.

سلام خدمت شما گرامی ، ازدقت واهمیتی که درخصوص نوشته ونانوشته این حقیردارید سپاسگزاروخرسندم . امیدوارم همیشه خداوندیارشمادرتمامی مراحل و چرخش ثانیه هابروفق مرادتان باشد.

حمید دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:35 ب.ظ

سلام
اخه چرا انقدر غمگین
به سختی طاقت اوردم تا اخرشو بخونم
ولی تا این احساسات ماورای طبیعی نباشند
زندگی این قدر زیبا وپر معنا نخواهد بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد