کاش آسمان حرف کویر را می فهمید و اشک خود را نثار گونه های خشک کویر می کرد.
کاش دلها آنقدر خالص بودند که دعا ها قبل پائین آمدن دستها مستجاب می شدند.
کاش مهتاب با کوچه های تاریک شب آشنا تر بود.
کاش بهار آنقدر مهربان بود که باغ را به دست خزان نمی سپرد.
کاش در قاموس غصه ها ، شکوه لبخند در معنی داغ اشک گم نمی شد.
کاش مرگ معنای عاطفه را می فهمید
کاش کاش کاش
ادامه...
چگونه سستی بگیرم، چگونه خواری پذیرم که تو تکیهگاه منی! ای آنکه با کمال زیبایی و نورانیت خویش، آنچنان تجلی کردهای که عظمتت بر تمامی ما سایه افکنده.... یا چگونه ناامید باشم، در حالی که تو امید منی! یارب! یا رب! یا رب .
سلام بر حسین؛ سلام بر تو مولایم و بر فرشتگانی که در اطراف بارگاه تو جمع شده اند تا برای زیارت بر آستانت وارد شوند...
رفتی بر بلندای روشنای عشق . توستاره بودی بر تلالو ء پنجره بیداری . و ما ، سالها به جستجوی کلامی که ، توبودی ، با دو چشم خیره .
کبوتران سرخ را دیدیم که ، از مدار زمین خارج می شدند، تا رها شده ، با سپیده برقصند.
کجای جهان ایستاده ای ، که اینک ، حضورت در قلبها حس می شود.
با حنجره ارغوانیت ، سرود، رهایی انسان را ، قافیه بستی . و با قامهای سرخت ، صلابت عشق را.
تو پلی بودی میان ستاره و درخت ، و ما ، در زلالی ناب آسمان ، ماه را دیدیم که ، در چشم تو خلاصه می شد.
سلام دل خوش نزدیک است دل خوش آنجایی است که هوایش همه از عطر کسی لبریز است که تو از راه دراز,از دل ابر امید,از خدا هدیه گرفتی و سپس شکر ان یادت رفت دل خوش چشمانی است که در انبوه هر قصه و غم آن یکی لحظه شیرینش را از سر شوق و شعف می چیند دل خوش نزدیک است پی ان تا ته دنیا ندویم یا در اندیشه دیروز به ارامش ان شک نکنیم دل خوش نزدیک است باورش کن وبگو داد بزن آی!ای مردم شهر دل خوش نزدیک است
امیدوارم عمق وجودت لبریز از عشق حسین باشه و همواره در پناه حق موفق و تندرست باشی.
گفتم ای دل به کجا چنین شتابان؟ گفتا به ره عشق که نیست درمان گفتم آهسته بران همسفری داری ت و گفتا که نخواهم آسوده شود این هجران گفتم که بنوش ز تشنگی آبی گفتا که ز عشق سیرابم نخواهم این بطلان گفتم که ز چون کار خود گو ای دل گفتا به جز عاشق که شود طبیب و حیران گفتم که دگر نای و نفس نیست برایت گفتا همه جانم به فدای این پیمان گفتم که ز گیتی تو نیابی اذن رفتن گفتا که به گیتی تو بگو کار بگردان گفتم آخر که دگر چیست غم عشق گفتا که خبر دارد از این می به جز مستان گفتم ای دل تو بگو راز درونت گفتا به زمانی که شوی عاشق و حیران
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
دوست من من آپم خوشحال می شم بیای
سلام
دل خوش نزدیک است
دل خوش آنجایی است که هوایش همه از عطر کسی لبریز است
که تو از راه دراز,از دل ابر امید,از خدا هدیه گرفتی و سپس
شکر ان یادت رفت
دل خوش چشمانی است که در انبوه هر قصه و غم
آن یکی لحظه شیرینش را
از سر شوق و شعف می چیند
دل خوش نزدیک است
پی ان تا ته دنیا ندویم
یا در اندیشه دیروز به ارامش ان شک نکنیم
دل خوش نزدیک است
باورش کن وبگو داد بزن
آی!ای مردم شهر دل خوش نزدیک است
امیدوارم عمق وجودت لبریز از عشق حسین باشه و همواره در پناه حق موفق و تندرست باشی.
گفتم ای دل به کجا چنین شتابان؟
گفتا به ره عشق که نیست درمان
گفتم آهسته بران همسفری داری ت
و گفتا که نخواهم آسوده شود این هجران
گفتم که بنوش ز تشنگی آبی
گفتا که ز عشق سیرابم نخواهم این بطلان
گفتم که ز چون کار خود گو ای دل
گفتا به جز عاشق که شود طبیب و حیران
گفتم که دگر نای و نفس نیست برایت
گفتا همه جانم به فدای این پیمان
گفتم که ز گیتی تو نیابی اذن رفتن
گفتا که به گیتی تو بگو کار بگردان
گفتم آخر که دگر چیست غم عشق
گفتا که خبر دارد از این می به جز مستان
گفتم ای دل تو بگو راز درونت
گفتا به زمانی که شوی عاشق و حیران