شراب روح

 

آنچه خوشایند ولذتبخش است زودگذراست . همچون حباب روی آب . اما نیکی جاودانه است . فقط نیکی ماندگاراست . به جستجوی نیکی باشید.

 

درجان تشنه ام شراب روح را می نوشم و چون مست می شوم درعالم احساس پرواز می کنم . آنجا که رویای شعرا و خواسته های عشاق و آرزوهای درحال طواف هستند.

ناگهان به خود می آیم و به جهان مادی باز می گردم و آنچه را که دیده وشنیده بودم را با زبانی زیبا به ثبت می رسانم ...

درمعبد اندیشه ی مطلق و درسرزمین گسترده خیال عبادت می کنم. و گام های آهسته ای برمی دارم . و برپوچی های زندگی سعی میکنم غالب شوم . وهمواره به سوی شگفتی ها وابهت زندگی چشم می دوزم.

به مانند شاعری که ازمحیط وزمان خود فراتر می رود و مشاهدات درونی را به صورت اشعاری ماندگار در می آورد...

چشمان خود را می بندم تا ماورای دنیا را مشاهده کنم و گوشهای خود را می بندم تا غوغای زمین را نشنوم و تنها آواز بی نهایت را بشنوم.

بمانند روحی پاکیزه همچون پرتو آفتاب و قلبی شعله ور هم چون آتش و اندیشه ای صاف هم چون دریایی درمیان کوهساران .

 


نظرات 6 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:36 ق.ظ

فکر میکنی دلم تنگ نمی شود؟
فکر میکنی صدایت اگر نوازشگر دل بی تابم نباشد
و موسیقی مهربانیت بر طپشهای قلبم رهبری نکند
آرام و قراری دارم؟
خدای من٬ چرا فکر می کنم فراموشم کرده ای !!!!!

سلام عزیزم
از اینکه مدتی حال و هوای نوشتن نداشتم و نتونستم وبهت سر بزنم معذرت می خوام . راستش به روزمره گی دچار شدم اما حالا برگشتم
خوشحالم که همچنان استوار می نویسی و زیبا تفسیر می کنی
منتظرتم
تا دوباره ...

امیر دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:13 ب.ظ http://namira.blogsky.com

سلام
حرفی برای گفتن نیست!
صمیمانه آرزو میکنم خودت هم از نوشته هات به انداره من لذت ببری
ای کاش یه پست راجع به این نگاهت مینوشتی!
اصلا چرا ؛ای کاش؛!!؟ حتما(!) بنویس!
چطور میشه انقدر قشنگ دید و نوشت!
من حتی مثل دوست قبلی(کامنت قبلی) دیگه از دوست دوران کودکیم گله هم نمیتونم بکنم!
گناه سرتاسر وجودم رو گرفته!
هر بار که به اینجا میام ؛امیدوار؛ میشم!
مواظب خودتون و این نگاهتون باشید!
الله حافظ!

امیر دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:13 ب.ظ http://namira.blogsky.com

سلام
حرفی برای گفتن نیست!
صمیمانه آرزو میکنم خودت هم از نوشته هات به انداره من لذت ببری
ای کاش یه پست راجع به این نگاهت مینوشتی!
اصلا چرا ؛ای کاش؛!!؟ حتما(!) بنویس!
چطور میشه انقدر قشنگ دید و نوشت!
من حتی مثل دوست قبلی(کامنت قبلی) دیگه از دوست دوران کودکیم گله هم نمیتونم بکنم!
گناه سرتاسر وجودم رو گرفته!
هر بار که به اینجا میام ؛امیدوار؛ میشم!
مواظب خودتون و این نگاهتون باشید!
الله حافظ!

امیر دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:13 ب.ظ http://namira.blogsky.com

سلام
حرفی برای گفتن نیست!
صمیمانه آرزو میکنم خودت هم از نوشته هات به انداره من لذت ببری
ای کاش یه پست راجع به این نگاهت مینوشتی!
اصلا چرا ؛ای کاش؛!!؟ حتما(!) بنویس!
چطور میشه انقدر قشنگ دید و نوشت!
من حتی مثل دوست قبلی(کامنت قبلی) دیگه از دوست دوران کودکیم گله هم نمیتونم بکنم!
گناه سرتاسر وجودم رو گرفته!
هر بار که به اینجا میام ؛امیدوار؛ میشم!
مواظب خودتون و این نگاهتون باشید!
الله حافظ!

مهندس اصلانی یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:47 ب.ظ

سلام...زکات علمآموختن آن است....امشب منتظر شما شدم....گویا مشکلی پیش اومد.....
باز هم از بذل توجه تان ممنونم....امیدوارم موف روز افزون داشته باشید...
زندگی زیباست ، اگر روح آزاد عشق و محبت اسیر زندان فراموشی دل نگردد و خزان یأس گلبوته های امید بهار جان را در وسعت انتظار زرد خویش ، مدفون نسازد.....

ق.ظ): کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود ، ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم ، ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش می کردم ...
ان شالله در فرصتی دیگر



شیرین یکشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:35 ق.ظ http://httpwww.tanhaeehayam.blogsky.com

سلام ببخشید من یه مدت نبودم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد