دست نوشته ها

 

وقتی با نوشته ها همسوولحظات زندگیم باخواندن آنها اجین میشود حتی برای لحظه ایی ، انگاردرباغ باصفای دل اردومی زنم. آن وقت هرکلام را شکل یک گل می بینم ، یکی را بنفشه ودیگری را یاس ، یکی را شقایق ودیگری را ازتبارلاله ها، من سبد سبد گل ازصداقت لحظاتی که ازخواندن نوشته ها بهم دست میدهد دست چین میکنم .

چقدردورم  ،  اگرمیان نوشته ها با امیدوخلوص وتوکل پیوند دوستی نبندم .

و چقدر نزدیکم وقتی تنهایی شبانه ام را باخواندن حرف های ، حرف های قلم ظریف وجودیتان می شکنم .

ای کسانی که ساعت ویاثانیه هایی را برای خواندن مطالبم صرف مینمائید. شرمنده ام ،چون هیچگاه نمی توانم سوغاتی باارزشی به روح آبی تروآبی تان تقدیم کنم . من مهاجرم . ازدیاری به دیاردیگروازشاخه ای به شاخه ی دیگرپروازمی کنم . اما شما همیشه به رنگ سپیده صبح هستید وبوی سبزه های نم خورده سفره هفت سین می دهید. چقدردلم میخواست دفترمشق های شبانه ام را به تک تک تان نشان می دادم وثابت می کردم که همه مشق هایم را به شوق هم صحبتی شما می نویسم ، به شوق حمایت ازخوبیها وجنگیدن با سرمای پیری که میخواهد ریشه مهربانی هایم ،باآن یخ بزند .

 

 

ازمن تامن توگسترده ای   -  باتوبرخوردم به رازپرستش پیوستم      - ازتوبه راه افتادم به جلوه ی رنج رسیدم .