شروع دوباره

زندگی آن چیزی است که ازدرون برشما حادث میشود اگرخوشحال هستید به سبب اتفاقاتی است که دردرون خودتان می افتد و اگرغمگین هستید بازهم به سبب اتفاقاتی است که دردرون خودتان می افتد . دنیا تماما" آن چیزی است که دردرون شما اتفاق می افتد.

 

باتشکرازدودوستی  که منودوباره به زندگی ونوشتن امیدوارکردند.نوشتن رو آغازمیکنم . وازخداوندمی خواهم که مرا درهمه مراحل یاری نماید تاشاید بتوانم فردمثبتی برای خودودیگران وجامعه ام باشم.

 

میدونید دوستان بعضی مواقع توزندگی هست که مسائل زندگی باعث میشه خداروفراموش کنیم ویا فکرکنیم درکنارمون نیست ووقتی به رنج آورترین لحظه زندگیت میرسی ،می بینی هست. توغافل ازدش بودی .ودرمسیرراهت کسی ویاچیزی رو قرارمیده که ازناراحتیت کم کنه ودرمسیروراه درست بکشونتت و الان خدادرحق من اینکارروکرده ومثل همیشه همراهی خداوند رو حس میکنم هرچند یک دوست خوب رو، اصلا یک دوست نه یک همدم مهربان وفراموش نشدنی رو ازدست دادم دوستی که روح وروان منوبارفتنش بهم ریخت وخواستم هرچی که توذهن وفکرودلم بودبهش بگم ولی افسوس که مهرسکوتم نشکست وخیلی سوالهای بی جواب برام باقی موندکه درقلبم مدفونشون کردم .وهرکاری کردم  نتونستم حرف دلم رو  ، حرفی که حاکی ازعشق وعلاقه بیکرانم نسبت به اوبودروتواون لحظه بگم و مانع ازریخته شدن  اشک وبیان احساس واقعی دلشکستگیم شدم .وهمینطورباحفظ ظاهردراون لحظه سعی کردم  روحیه اونوخراب نکنم  ونخواستم تولحظه آخرباناراحتیم بیشترناراحتش کنم -ووقتی ازدش جداکه شدم هرچندرمقی درمن نبودولی همینطورکه باهرقدم هام ازدش فاصله میگرفتم برگشتم وآخرین نگاهم بانگاهش تلاقی پیداکردوسعی کردم باخنده زورکی وباعدم توانایی که دروجودم احساس میکردم باتکان دادن دست ازاوجداشوم. تاشاید راحت تربه سوی سرنوشت تعیین شده اش بره .باز بااوج ناراحتیم که تواون لحظه وداع داشتم نزارم احساس کنه ، وجوددرهم ریخته منو- درحالی که میدونستم بعد ازجدایی ازاو گریه و غم منوتازمانیکه آرامش روحیم برگرده همراهی خواهدکرد. ولی تواین حال دگرگون خداونددرب رحمتش روبه روم نبست وبرای التیام این درددودوست خوب، دوستی که خوبش درزندگی کم پیدامیشه ودرواقع میشه گفت دو همراه رو درمسیرم قرارداد که باحرف هاشون که خیلی پخته ومنطقانه بود اون آرامش نسبی رو بهم برگردونه  – صداقت گفتارشون ومهربونیشون وهمون وقتی که برام گذاشتن ومیزارن  ، فقط من میتونم ازدشون سپاسگزارباشم وازخدابخوام که هیچوقت درلحظه لحظه زندگی تنهاشون نزاره وهمیشه خوبی وخوشی براشون به ارمغان بزاره توگذران زندگی و حیف که نمیتونم این دوستان عزیزومهربان رو بهتون معرفی کنم ولی خدارو شکرمیکنم که خداونداوناروتومسیرراهم قرارداده تا با صحبت های شیرین ومنطقی وپندآموزشون بتونم دردم رو فراموش کنم ودوباره اون اعتماد به نفس ازدست دادمودوباره بدست بیارم – راستش اصلا قصد نوشتن نداشتم ونمیخواستم به این زودی شروع به نوشتن کنم ولی باصحبت های اون عزیزان  که بهشون خیلی مدیونم – منوتشویق کردندبه شروع دوباره و ساختن لحظه های خوب وتغییرودگرگونی جدید دوباره وصحبت هاش بقدری آرام بخش وتسکین دهنده بودکه حیف ام مییادنگم این مطلب رو که شاید ، شاید به زودی زود ی با آیدین عزیزیکی ازاون دوعزیز،دودوست ، شما ها هم آشنابشید .شاید هم نشید نمیدونم .ولی امیدوارم حضورش رو اینجا خودم هم حس کنم.و شاید درهمین وبلاگ باهم ولی جدای ازهم مطلب بنویسیم وشما دوستان عزیزبانوشته هاش که عرفانی وزیبا و پرمحتوا هست آشنابشید. چرا که مطمئنم نوشته هاش به مراتب خوبتروپرمعناترازنوشته های من خواهدبود.  ولی من اون دودوست رونعمتی میدونم نعمتی که تونستن منوازاین حال کمی خارجم کنن  ودوباره تشویق به نوشتنم کنن  تاشاید بانوشتن ،لحظه های تلخ ورنج آورجدایی واین فاصله ایجادشده که هرلحظه اش برام به سختی میگذره روکمی فراموش کنم هرچندمیدونم بازبرای فراموش کردن نیازبه زمان دارم تاروحم به اون آرامش اولیه برگرده  .

میدونید هرکدوم ازما فهرستی ازانتظارات خودش رو اززندگی وعشق داره واحساس خوشبختی وخوشحالی ما بسته به اینه که کدوم یک ازاین توقعات وانتظارات ما برآورده شده وکدام یک نشده – ولی روزی صد باردرسکوت فرآیند دردناک ارزیابی خوشحالی وخوشبختی مون را درذهنمون مرورمیکنیم وروزی دوباره رو شروع میکنیم روزی که فقط یک لوح سفیده که هنوزچیزی بررویش نوشته نشده . زندگی پیش بینی ناپذیره . صرف نظرازاینکه چقدرتلاش کنیم تا براوضاع وشرایط مسلط شویم بازهم پیش می آید که شکست بخوریم . شرایط ومقتضیات همیشه درحال تغییره . درحالی ما دوست داریم ثابت باشه . اتفاقی پیش می یاد که ازحیطه ی اختیارماخارج هست وهیچ کاری ازدست ما ساخته نیست .

 چرا باید پایه واساس خوشحالی وخوشبختی روبه اونچه که پیرامونم اتفاق افتاده ویامی افته بناکنیم . طبیعتا هرچه که درزندگی وجوددارددرحال تغییراست هیچ چیز به مدتی طولانی ثابت نمی ماندبه همین دلیل امید بستن به رویدادهای زندگی وامیدبه اینکه باانتظارات وتوقعات ما هماهنگ شود مثل این است که داخل یک اقیانوس طوفانی بپریم وامیدوارباشیم که آب اصلا حتی مارا تکان هم ندهد.

گرچه همه این حرفهاروزدم ولی میدونم بازم اون احساس واقعی منوندونست حتی درلحظه جداشدن که ظاهررو حفظ کردم هرچند باید بگم برای من خاطره ها - یادگاریها - وارزشهای لحظه های دوستی خیلی فراترازاون چیزیه که اون فکرش رو میکردوهیچوقت ازدلم نمیرندیادلحظه هایی که برام ساخت وبه یادگارگذاشت - ولی بااینحال همیشه وهمیشه ازخداوند میخوام که خوشبخت وموفق درزندگی باشه چرا که لایق این خوشبختی هست -چرا که بهترین آفریده خداوند درروی زمین برای من بود.