بگذارترانه ها پروازکنند

 

من ابرهایی که برچهره ماه سایه افکنده را پراکنده خواهم ساخت .

من غباررا ازچهره ی خورشید خواهم زودود و آنرا دوباره درخشان خواهم ساخت .

این جهان لبریز است ازسرودی تابناک ، تا بی نهایت آراسته شده است بوسیله ی خالق .

بارورشده است باسینه های مادرزمین ، واین همه بناشده است بوسیله پدرآسمان .

جایی که رودهای سه گانه جاری می شوند، دردره سخاوتند. مثل  یک دریا زنده میشود، دهکده ای درفرودست ...

تمامی جهان منبع الهام بخش زندگی ودرعین حال درخشانترین توصیف آرزوهای شاعراست .

چه کسی اکنون به من یاری می دهد؟ هرچه دراین نوشته است عظیم وخارق العاده نیست. هرچه هست ، احساسات ساده وبی تکلف انسانی ، لحظات ، شادی واندوه است .

مراببخش، سازخودرامنواز- من نمی توانم براین دردغلبه کنم – دراین لرزوسرما ،روان من ازوحشت لبریزاست و اشکهای نامنتظرچون باران فرو می ریزند – آنچه که دیرزمانی به فراموشی سپرده شده بود. ازنوزنده است وحال – اندیشه ها یم عذابم می دهد وچنین حس می کنم که ، خودرا رها می سازم زمین را وامی گذارم .

بگذارترانه ها پروازکنند ، آن دم که سرمست ومسرورم – آن دم که گوهرها را درراه می افشانم.  سازی برگیروهم چون من آوازبخوان – آوازی رساترورساتر.

دستانت را به من بده – استپ وسیع است وباز- چندان دورازآنجا، که تنها ستارگان باقی می مانند- آنجا که هرگزسراب را درشبانگاه نخواهی دید و این چنین ما پروازمی کنیم  وتمام هراس ها ازما دورمی شوند. باد درکنارما پروازمی کند – مابس ناتوان ورنجور- درشهرهایی چنین بزرگ وغبارگرفته – نیازبه گستره ای  داردبرای زیستن ومن نیز..........