عاشقی

بار الها!  

از آتش خشمت که تار و پود جان ها را از هم می گسلد، به تو پناه آورده ام، که سخاوتمندی و دلسوز بخشنده ای و مهربان، توانمندی و چیره دست و پرده پوشی و پوزش پذیر.

 

آیا می دانید که یک شمع می تواند بدون آنکه خاموش شود هزار شمع دیگر را روشن کند . مثل مهربانی که هیچ وقت با تقسیم شدن کم نمی شود . من چه کسی هستم ، من کوه گردی بودم در دایره زندگی ، در این دایره فرصتی دست داد کوهها را بپیمایم ، طبیعت را و دریاها را جور دیگری دیدم ، قدرت و عظمت خدا را ، خُردی و ضعف انسان را ، زیبایی طبیعت را ، جلوه های بی بدیل الهی را همانند تابلوی زنده در دلهای عاشقان یافتم و عاقبت عاشق شدم . الان هم که عاشق جزیره ای هستم در دور دست ها و نشاط دل هایش بستر شکوفایی من است .  روزی نام این جزیره، جزیره تنهائیم بود و حال نامش را گذاشته ام جزیره مهربانی بدون حضور دیگران وحشت مرگ را زیر پوستم احساس می کنم . من به تو دوست مهربانم ودوستان تو نیاز دارم . من انسانی هستم میان انسان های دیگر بر سیاره ی مقدس زمین ، که بدون دیگران معنائی ندارم . از عشق درس های زیادی آموخته ام ، آموخته ام به خود و دیگران آسیبی نرسانم ، در عشق ،  محبت و مهربانی نقش مهمی را ایفا می کند . با محبت و مهربانی کافی می توانیم از عشق لذت ببریم ، محبت و مهربانی پاک باعث می شود سالم با دوستانمان باشیم و سالم بمانیم . و در کل ، من یک فرد معمولی هستم روحم را در هنرآبدیده کرده ام زیر باران پیاده روی را دوست دارم چون یاد گرفته ام عشق را زیرباران می توان پیدا کرد  ، زیر باران باید چیز نوشت ، حرف زد،  نیلوفر کاشت . یادمان باشد عطروگل وخار همسایه دیوار به دیوار همند.... من گذر خواهم کرد روزی از شهر تماشایی عشق ، تکه ای از دل خود دردستم و به هررهگذری خواهم گفت : ذره ای عشق ، کمی عاطفه ، قدری ایمان به من خسته تنها بدهید تا که شاید شب من صبح را دریابد و سپس آنسوی خاطره های سبز خانه ای خواهم ساخت و در آن عشق همان واژه هستی را جای خواهم داد