سکوت جدایی

 

چگونه از هم جدا شدیم ای دوست، آن روزها، مرگ هویت ما را نتوانست بگیرد و برسنگ سر راه بیتوته نمی کردیم. جاده رد پای ما را می شناسد. رنگ آسفالتها وسنگفرشها را و تپش قلب های رنجیدیده مان را جاده می داند، که ما گریستیم. گریستیم و آنگاه شادی کردیم .

چگونه از هم جدا شدیم ای دوست. خواهم گفت : خونم را برشعله های آتش خواهم نوشت. باد را می گویم تا برخشمناکیش، بر شعله ها آب نپاشد. ما پیش ازاینها ازهم جدا شده بودیم. پیش از اینکه درسکوت فرو رویم. پیش از هجرت در پشت ابرهای شور، جداشدیم . الا اینکه مرگ را کشف نکردیم ، مگردیشب.

پایان شب فرا می رسد و من درچشمانم دفن می شوم ، از سر شوق و در انتظار صبح .

آخرین شب مرگ من و رویاهای تو درخاطرمن است. درحالیکه باقصه های مادربزرگ به خواب می روم.

آه ، ای تمام رازهای من و تمامیت سکوتم، اگر چه آتش را سر می کشم.

آه ، چه کسی گفت در ساحل قدم زدن کار من نیست، در حالیکه تمام روزم با گریه سر شد. اشکی درچشمهایم نماند وقلبم  کنده شد.

آه ، ای که عشق در دلم تمام نشدنی است ، هنگامی که به انتها میرسم.

ازآسمان گریه می آیم -- با هق هق سرخی که در نگاهم خشکیده است -- از آسمان گریه می آیم و دل مجالم نمی دهد-- ای ابرهای خستگی -- که درچشمانم طلوع کرده اید-- دل را بدست که بسپارم -- دراین وسعت اشک -- که مرهمی جز آه نمی بینم.