تولدبانوی دوعالم مبارکباد

تا که پرسیدم ز منطق، عشق چیست /در جوابم اینچنین گفت و گریست /لیلی ومجنون همه افسانه اند / عشق تفسیری ز زهرا و علیست


غنچه ای در سبزه زار زیبای طبیعت شکفت و
کلمه ی مادر ، در پهنه گلبرگان سرخ آن ، که  همچون خون مادر است ، بیرون جهید و خود را در آسمان بیکران آبی ، سوار بر بال پرنده  محبت دید.

آری ! به راستی مادر کیست که گیسوانش هم چون گیسوان فرشته ، طلایی است؟  

مادر کیست که  زمزمه محبتش لالایی اوست؟

مادر آنست که گهواره چوبین فرزندش را ازلابلای صخره ها و ازمیان آبشارها و صدها گل زیبای یاسمن بیرون می کشد و با دستان مهرآمیزش آن را تکان می دهد ...

مادر آنست که اشکش همچون شبنم بر قلب گلبرگِ گل عشق است ، صدایش هم چون مرغ غزلخوان در طبیعت است و بوسه اش همچون نور خورشید برسبزه زاراست و استواریش همچون کوهی بر دل خاک...

ای مادرعزیزم ... در برابرت کویری تشنه هستم ودرانتظار باران محبتت غنچه ای هستم در دستان گرم تو که با اشکهای پاکت سیراب می شوم . در دریای بی کران چشمانت پاکی وعشق را دیده ام و می خواهم چون کبوتری سبکبال درپهنه این آسمان پرواز نمایم . و اکنون از تولد مهر، صدای بلبلان ترانه ساززمین است واین ترانه نوایی است که قلب های آدمیان را به تپش وا می دارد . پس مادرای مهربان ترین پیوند ، هستی ام به عشق تو زنده است و رأفتت و شهامتت در قلب انسانیت ، حک شده است . وتو را ای ُدرج بینوای مروارید خِرد ، چگونه باید دراین بُرهه اززمان نمایان ساخت که قصه شجاعت و ایمانت از تمام شمع ها فروزان تراست روزت را همواره ارج می نهم و رایحه ایثار و محبتت را در جانم می ستایم .

مادر ای لطیف ترین گل بوستان هستی ، توشگفتی خلقتی . تو لبریزعظمتی . تورا دوست دارم و می ستایمتت. دست دعا برمی دارم وازخدای یکتا ویگانه برایت برکت ، رحمت وعزت می طلبم . مادرعزیزم تو به من آموختی با عشق زیستن را و به من یاد دادی محبت کردن را . دریای محبتم را نثاروجودت می کنم تا شاید ذره ای ازمحبت هایت را سپاس گفته باشم . یادت هست که اولین نگاه را با اشک تقدیم توکردم . اولین گام را باعشق به توبرداشتم . اولین سلام راهم به خاطرتونوشتم . اولین فکرم توبودی واولین بهارم .

وبه یاد می آورم ، همه روزهایی راکه ،تنها قلب تو ومن محرم یادآوریشان هستند. هنوزحس می کنم روزی راکه ازبطن توقدم به دنیای خاکی گذاشتم وگرمای نفس ات را برصورتم احساس کردم . روزها گذشتند ونمی دانم چند روزدیگرمی آید ومی رود. می دانم باید درنگ کنم . واکنون که برگذری اززندگی ایستاده ام باید تورا سپاس گویم .

 برای همه مهربانیت ، برای همه ی لبخندهای شیرینت ، برای همه نگاه های زندگی بخش ات ... دوستت دارم وخواهم داشت تا زمانیکه شاخه نازک نرگس به آب پاک وزلال نیازدارد . وحال به زیباترین ومقدس ترین واژه ی مادرقسم می خورم که دوستت دارم . روزت را ارج می نهم و بوسه می زنم بر جای پایت.

مادرم قدمهایت را بر روی چشمانم بگذار، تا چشمانم بهشت را نظاره کنند.... 

 

*مادرعزیزم روزت مبارک *