درانتظارم نگذار

ای آفریدگارمن ....

یا ارحم الراحمین ! یاد پدر و مادر از ضمیرم مزدای و چنان کن که به پایان نمازها و دردل شب ها و روزها از محبت ها و مرحمت ها یشان یاد کنم و برایشان آمرزش و آسایش بخواهم .

خدایا ! خیلی دلم گرفته ؛  از همه چیز حتی ازخودم . می گن وقتی که دلت گرفت درخونه اوس کریمو بزن ، اما من هرچی درخونه ات رو می زنم به دردم اضافه می شه . هزارون حرف نگفته تو دلم مونده ، اما نمی دونم که چطور بگم ؟ با خودم می گم : اگه یه روزی ، یه جایی ، یه کسی ، یه جوری ، یه چیزی باعث بشه که من بتونم با توحرف بزنم همه ی دردهای دوران دوریمو برات می گم و بعد با خودم می گم : " صبرداشته باش ، صبرداشته باش " .اما یهو یادم می آد که وقتی  برای اولین باردراسفندسال 85 بیشترازهمیشه  تو رو حس کردم چطورهمه ی غمای عالم ازدلم پرکشیدند و نتونستم حرف بزنم . چون تو همه چیزرو می دونستی . کمی که گذشت حس عشق تو ،  تو دلم موج زد و دلم پر کشید . اما هرچی می گذشت اوضاع برام سخت ترمی شد من روزبه روز همه چیزم رو برای رسیدن به تو می باختم و تو حتی یک نگاه زیرچشمی هم به من نکردی .اما همیشه حواست به من بود مثل مادری که درد بچه اش رو می بینه و صدای گریه اون تو دلش مثل خنجر فرو می ره ، اما سکوت می کنه و روشو برمی گردونه ، چون به صلاح بچشه . حالا من درعین نداری خیلی چیزا رو به دست آوردم راز هستی ، تو مشت منه. اما این انگشتری فقط به نگین نیازداره که اونم تویی. تو گاهی تونگاه مهربون یه مادری ، گاه تودستای زحمت کش یه پدر ، گاه تو صلابت یه کوه ، گاه تو نرمی و انعطاف پذیری بید مجنون ، گاه تو جسوری زمین برای تحمل درد، گاه تو سرسبزی ونشاط یه گل ، اما خودتو چیز دیگه ای . نمی دونم چطوربگم اما می دونم که تورو با هیچ چیز نمی شه مقایسه کرد تویگانه ای ، همه چیزبرای تو، همه کس برای تو و فقط تو . این کلمه ایه که من توزندگی خیلی ازش درس گرفتم وخیلی بهش معتقدم " خدایا ".

می گن هرعاشقی یه مراد ، یه پیر ، یه مرشد داره ، مرشد من خیلی با عظمت و پرهیبته . وقتی منو پذیرفت به سرچشمه عشق رسیدم وبوی معبودرو تو وجودم حس ودرک کردم . ولی باز به رحمت وکرامت تو ای خدا چشم طمع دارم . کافیه که توبخوای . کافیه که تواذن بدی تااین نگین به روی انگشتری سلیمان بنشینه .می گن وقتی خدا می خواد دامی برای پرنده وحشی دل آدمیزاد پهن کنه اون دام رو بایکی ازوجوه خودش قرارمیده ، توبامن چه کردی ؟ من همون گدام که درخونه تورو زده اما خونه توکجا ومن کجا . بُعد مکان همیشه مانع نیست خونه تو  توی سرزمین حجاز ومن اینجام . اما می گن وقتی خواستی هدایت شی به کسی رجوع کن که روح خدایی برتروجودش رو کشف کرده وبه عالیترین شکل ممکن پرورش داده . هیچ جهنمی بدترازتاریکی ونیافتن تو ، و هیچ بهشتی بهترازنور و روشنایی نیست.هیچ آتشی بدترازنبودن تو نیست وهیچ آب زهرآگینی بدترازنشاختن تونیست . وقتی هنوزتو رو اونطورکه دلم میخواد وباید نشناختم ، تصمیم گرفتم با آدم هایی باشم که اون ها تورو مقابل چشمانم مثل یه دوربین لیزری به نمایش بگذارند. وقتی که به خونه ات نرسیدم تصمیم گرفتم باخونه ای ارتباط برقرار کنم که باخطی ازنوروانرژی به خونه تومتصله وفقط یه چشم بینا و یه دل عاشق حرکت می خواد با خونه ای که می شه طواف عشقو یه جوردیگه انجام داد. من به سمت تواومدم وفقط منتظرنگین انگشتری توام . پس منتظرم نگذار./