فرشته لحظه های به یادمانی

مادرخوبم، که سالها گهواره ی زندگی ام را، بر دوش گرفتی و آنرا در طوفان مشکلات به سلامت به مقصد رساندی. دراین جهان هیاهو و آرامش، چه زیبا، ریشه های دلت را، و ساقه های چشمانت را و شاخه های معطر نگاهت را، برای رویش تبسم آمالم، در وادی خزان، سبز نمودی .

مهربان مادرم، هم اینکه چند سال از رویش شکوفه های درخت نگاهت میگذرد، اما دست های پر تلاوت عاطفه ات، هنوز این جوانه های امید را باغبانی میکند. مادرم، ای آفتاب چشمانم، تو را نه با خورشید و نه با ماه، نمیتوان قیاس نمود. که تو هم خورشیدی و هم ماه، چرا که شب ها و روزها، در روشن نگاه داشتن چراغ زندگانی ام، سوختی و ساختی.

ای تمامیت جانم، تا زندگی باقیست، تو را در بهشت دلم جای خواهم داد.