آرامش غروب

خدای من!

اگر داشتن ،ذلیل داشتنم میکند، ندارم کن -  اگر کاشتن،
اسیر چیدنم میکند، بیکارم کن - اگر اندیشه ی خیانت به یاران
بر سرم افتاد، بر سر دارم کن - اگر به لحظه ی غفلتی در افتادم،
پیش از سقوط هشیارم کن- اگر رنج بیماران  لحظه ای از دلم بیرون رفت،
سخت و بی ترحم ،بیمارم کن - خداوندا خوارم کن،
اما مردم آزارم نکن

"   خوش دارم آزاد از قید و بندها درغروب آفتاب بر بلندای کوهی بنشینم و فرو رفتن خورشید را در دریای وجود مشاهده کنم و همه حیات خود را به این زیبایی خدایی بسپارم و این زیبایی سحرانگیز، با پنجه های هنرمندش با تار و پود وجودم بازی کند، قلب سوزانم را بگشاید، آتشفشان درد و غم را آزاد کنم، اشک را که عصاره حیات من است، آزادانه سرازیرنمایم، عقده ها و فشارهایی را که بر قلب و روحم سنگینی می کنند بگشایم . غم های خسته کننده ای را که حلقومم را می فشرند و دردهای کشنده ای که قلبم را سوراخ سوراخ می کند، با قدرت معجزه آسای زیبایی تغییر شکل دهد و غم را به عرفان و درد را به فداکاری مبدل کند و آنگاه حیاتم را بگیرد و من دیوانه وار همه وجودم را تسلیم زیبایی کنم و روحم به سوی ابدیتی که نورهای زیبایی می گذرد پرواز کند و در عالم آرامش و طمأنینه از کهکشانها بگذرم و برای لقاء پروردگار به معراج روم و از درد هستی و غم وجود بیاسایم و ساعتها و ساعتها در همان حال باقی بمانم و از این سیر ملکوتی لذت ببرم."

مناجاتهای شهید چمران