وداع آخرین

وقتیکه سپیده دم با بیم و هراس دریچه ی کاخ جادوئی خود را به روی خورشید بامدادی میگشاید، مرا بیاد بیاور. مرا بیاد بیاور آن روز که دست سرنوشت برای همیشه از تو جدایم کرد و غم و دوری و گذشت ایام، زبان افسرده ام را خاموش ساخته باشد.

آن روز به عشق نومیدانه ی من و به وداع آخرینی که با هم کردیم بیندیش، زیرا که برای دو انسان، دو دوست دوری و گذشت زمان را معنایی نیست.

.....تا وقتیکه دل در برم بتپد، قلب من به تو خواهد گفت، مرا بیاد بیاور.

یا زمانیکه دل شکسته من برای همیشه در زیرخاک سرد آرمیده باشد و بوته گلی دور از گلهای دیگر آرام آرام بر روی گور من بشکفد و آنروز که دیگر از من نشانی در جهان نخواهد بود، اما روح جاودانی من هم چون دوستی وفادار به نزد تو خواهد آمد و درخاموشی شب آهسته در گوشت خواهد گفت.

مرابیاد بیاور                       مرابیاد بیاور