به نام آنکه به ما فطرت آموخت

 

چرخ چرخنده دنیا و زندگی هم چنان می چرخد و سالهای فرسوده مرا با خود به گورستان گمنامی به نام زمان می سپارد، و هیچکس به فرارشان اشک نمی ریزد، و من اینک جلوی این چرخ گردون زانو زده ام و میخواهم دل سپید صفحه را با نوشته هایی آذین بندم، تا بتوانم خود را با دیگران کمی سازگاری دهم.

در این دنیا که نمودی بی بود است و بقایی ندارد، جز باده معرفت منوش و در این سرای فریب جز عشق مورز. به بوسه ایی مختصر دعای خیر صاحبدلی را خریدار شو که دعای اهل دل، نیرنگ دشمن را از تن و جان تو دور خواهد داشت.

به حاجتمند محنت عشق بگو :که چهره ازغبار کوی دوست پاک نکند که اکسیر رسیدن به سرمنزل مقصود گرد کوی نیاز و خاکساری در راه معشوق است.

اینک شایسته میدانم  از بهترینی که زوایای روح مرا شکافت و با ایثار لحظاتش و ایده ها و ارزشهایش، فکر مرا به سوی ذهن شفاف و پاک  سوق داد، سپاسگزاری نمایم.