خداوندا از تو سپاسگذارم :
_ که برای من هم شادی آفریدی هم غم را ، که اگر یکی نبود آن دیگری نیز نبود و غم ، مرا قدردان تر کرد در لحظه شادی ._ که مرا در لحظه های سختی قرار دادی تا باعث رشدم شود و چگونه زیستن بیاموزم ._ که به من زبانی دادی تا بتوانم با آن نعمت هایت را برشمارم و شکرگذار آن باشم . اما چه کنم که زبانم قاصر است و نعمت های تو فراوان . تو خود عذر این بنده حقیر را بپذیر .خداوندا از تو ممنونم بابت تمام داشته ها و نداشته هایم .
من آشنای غریبم . کسی مرا به خانه میخواند . چه قدر من از تو دور شدهام ! ای دوست . که جز نشانهها ، نشانی از تو ندارم ! مرا به چه کسی وا میگذاری ؟! در این خلوت تنهایی ، در این بیراهه های بینهایت ، در این دوندگیهای پرشتاب بی مقصد ، در این نگرانیهای اضطراب آفرین و در این سردرگمیهای پی در پی ، مرا به چه کسی وا میگذاری؟!
مهربانترین مهربانان!!!!!! میدانم که دست نوازشت پرورشم داده و نگاه لطفت همیشه نگاهبانم بوده است . میدانم که گلستان پاداشت ، در انتظار شعله سوز شدن جان من به آتش اشتیاق توحید ابراهیمی است . شنیدهام عصای اعجازی برایم ساختهای تا در دریای وهم و تردید ، راه یقین بر من بگشاید . شنیدهام برای کالبد مرده ایمانم ، دم مسیحایی آفریدهای تا زندگی دوباره از سر گیرم . شنیدهام برای دیده ی مکتب نرفته من و ﭐمّّې دلم ، قرآن سعادت و هدایت فرستادهای . که با آیه آیهاش ، پلّه پلّه راه عرش را بپیمایم . پس ای مربی دوراندیش و دلسوزم ! ای حکیم ! مرا در این وانفسا ، در این بی نهایت بی کسی به چه کسی وا میگذاری ؟!
حالا این نفس من است که نمرود آتش افروز وجودم شده است . این جهودان جاهل من اند که با بهانههای بنی اسراییلی ، میخواهند موسای الهام و امیدم را به زانو درآورند . این شیطنتهای نفس است که پای اراده ایمانم را میلغزاند تا صبر مرا در صراط عشق ، بیازماید . ای معبود من ! در این همه دشمنی و عناد که شیطان و نفس با من دارند ، در این وانفسای بی کسی به چه کسی وا میگذاری؟!
مرا با خانه و دعوتنامههای طلایی ات ، و با لحظه های نورانی ات مزین و آشنا کن . نگذار غریبهای آشنا از دیار دور فطرت بمانم . مرا در مسجدت ، مأوای بی پناهان ، پناه ده . تا درسجده گاه عشق با اشک پشیمانی و توبه روح آلوده ام را پاک گردانم . و مرا در صراط فطرت الهی با گلستان پاداش ابراهیمی ، عصای توکّل موسی، دم اعجاز گر مسیح، عفّت و اراده پولادین یوسفی یاری کن .
مهربانا ! ای آن که ، به کسی که بندگان بر او رحم نمیکنند رحم میکنی و ای آن که نیازمندان درگاهت را خوار نمیسازی ! من همانم که از خویشتن خویش فرار کردهام و اکنون آمدهام که خود را تسلیم تو کنم. ای سرانجام هر آغازم و ای آغاز هر سرانجامم ! مرا دریاب . ای آن که عمل اندک را سپاس مینهی و پاداش بزرگ میبخشی من اندک توشهای دارم و تنها لطف و کرم توست که به زندگیام وامیدارد . من بنده ناچیز تو هستم که چارهای ندارم ، ای انتهای اشتیاق من! ای آن که از گناهم درمیگذری و مرا بر تیرگیهایم مجازات نمیکنی! سایه آبی رحمتت را بر من بیفکن. الهی! میترسم از فردایی که بانک جرس نواخته شود و کوله بارم خالی باشد از توشه راه ! خدایا ! ای آن که هر بزرگی در برابر تو کوچک و ای آنکه با تو بی نیاز میشویم. میدانم هر که جز به درگاه تو روی آورد ناامید میشود. بارالها ! ای نهایت درخواست حاجتها و ای آن که رسیدن به خواستهها به دست توست! میدانم هر آن چه دارم از لطف و احسان توست که جز تو ، دهنده بی منتّی نمیشناسم. ای امید قلبهای شکسته ! دلهای فرسوده ما را لبریز از امید گردان و به دستهای عاجز ما نیرویی عطا کن تا به سوی آسمان بلند شوند و نام تو را زمزمه کنند . پروردگارا ! به ما بینش عطا کن تا از سیاه دلی ، کدورت و کینه که ریشه مهر و عطوفت را میخشکاند بپرهیزم. چگونه دل به احسانت نبندم و دل در گروه مهر تو نداشته باشم ، چون میدانم هرگز خانه محبت دیگری نخواهم یافت که چون تو لبریز از عشق و عطوفتم کند. دست تو در عطایا از هر دست دیگری پرتر و بالاتر است. بارخدایا ! با من ، با احسان خویش رفتار کن ، نه با عدل و دادگریات. اَنَا عَبْدُکَ اَلضّعیف! خدایا! از خویش نران که جز تو تکیه گاهی ندارم. و در این وادی وحشت، جز تو امیدی نیست ای پناه بی پناهان! خدایا ! صدایم از گلوگاه تاریکی به آسمان نیمه شبهای روشن میرسند تا بالهای خاکستری نگاهم را به خنکای نسیم کرامت خود نوازش کنی. از کدام دریچه نور به سوی تو آیم که به هر طرف مینگرم، سراسر نور و نعمت و برکت است ؟ مهربانا ! هر صبح ، با هر طلوع ، در قلبم جاری میشوی ، چه زیبا میشود اگر این یادها را شبانه به اشک توبه چشمانم آبیاری کنی ! خداوندا ! همه سعی من این است که با یاری ات ، دست از گناه بشویم و در دریای معرفت و دوستیات ، دل به عشقی ماندگار بندم . همه سعی من این است که هر صبح به شکرانه نعمتهای بی دریغات دست به آسمان بگشایم تا این حقیر از پای افتاده را با دستان توانایت یاری کنی .خدایا ! از تو یاری میطلبم ، آن هنگام که از توفان معصیت گریزان و به آسمان بلند نگاهت پناهنده میشوم .از تو یاری میطلبم ، آن گاه که محتاج و نیازمند ، چنگ بر دامن کرامتت میزنم. معبودا ! یاریام کن تا تنهایی و بی کسیام را تنها با یاد تو سروسامان بخشم . خدایا ! از پای افتادهام ، چون همیشه ، گریان و نالان ، دل به دریای سراسر امید بستهام ؛ دستهای غریب مرا ، این دستهای بیچاره و تنها را از عظمت و جلال خود بی نصیب مگردان. خدایا ! آن چنان به عفو و بخشندگیات امیدوارم که هر چند بسیار گناهکارم ، امّا خوب میدانم که روزی بر ساحل این دل امیدوار ، قدم میزنی و بر سر سفرهای از اجابت خویش میخوانیام.
salam
be soorate etfaghi va az google varede weblaget shodam
az inke dasti dar neveshtan dari kheyli khoshhalam
mikhastam ye lotfi bokoni va to weblage man ye nazar bezari
nazare shoma baram moheme
ehsas mikonam dar khosoose gahziyeye aghaye seda ebi va googoosh va in poste janjalie man harf haye ziadi dashte bashi
lotf kon nazareto be man elam kon
kheyli mamnoon az tavajohet
salam
be soorate etfaghi va az google varede weblaget shodam
az inke dasti dar neveshtan dari kheyli khoshhalam
mikhastam ye lotfi bokoni va to weblage man ye nazar bezari
nazare shoma baram moheme
ehsas mikonam dar khosoose gahziyeye aghaye seda ebi va googoosh va in poste janjalie man harf haye ziadi dashte bashi
lotf kon nazareto be man elam kon
kheyli mamnoon az tavajohet
سلام
حال شما چطوره ؟
با مقاله ای تحت عنوان دلایل وفلسفه غیبت امام زمان (عج) دردوقسمت منتظر حضورگرم شماهستم
سلام ماروای مهربان خدا
هر آن که هستی بازآ
گرگبرو بت پرستی باز آ
این کلبه ُ کلبه نومیدی نیست
او که جز من کسی را نداره...
خدا به بنده گفت : بنده من یازده رکعت نماز شب بخون .
بنده به خدا می گه :خدایا آخه من ...خسته ام من نمی تونم .
خدا به بنده می گه :عیبی نداره دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخون .
بنده می گه : خدایا خسته ام برایم مشکله نیمه شب بیدارشم .
خدا به بنده می گه :بنده من قبل خواب فقط سه رکعت رو بخون .
بنده می گه : خدایا سه رکعت زیاده.
خدا به بنده می گه:بنده من فقط یک رکعت نماز وتر بخون .
بنده می گه :خدایا امروز خیلی خسته ام راه دیگری نداره ؟
خدا به بنده می گه:بنده من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان بگو: یا الله
بنده می گه:خدایا من توی رختخوابم.اگر بلند شم خواب از سرم می پره.
خدا به بنده می گه :بنده من همان جا دراز کشیده بگو یا الله
بنده می گه:خدایا هوا سرده و من نمی تونم دستام رو از زیر پتو بیرون بیارم سردم میشه.
خدا به بنده می گه :پس توی دلت بگو یا الله .ما نماز شب برات حساب می کنیم .
بنده اعتنا نمی کنه ومی خوابه .
خدا به ملائکه می گه :ملائکه من ببینید من چقدر ساده گرفتم اما او خوابید...چیزی به اذان صبح
نمونده . اون رو بیدار کنید .دلم براش تنگ شده امشب با من حرف نزده .
ملائکه به خدا می گن : خداوندا او رو بیدار کردیم .اما اون باز خوابید .
خدا به بنده می گه :ملائکه من در گوشش بگید خداوند منتظر توست .
ملائکه به خدا می گن :پروردگار بازهم بیدار نمی شه اذان صبح می گن .
خدا به بنده می گه:هنگام طلوع خورشیده .بنده من بیدار شو نماز صبحت قضا می شه .
خورشید از مشرق طلوع کرد .
ملائکه به خدا می گن :خداوندا با او قهر نمی کنی ؟
خداوند به ملائکه می گه : او که جز من کسی را نداره .شاید توبه کند ....
ببین خدا چقدر به ما مشتاقه ما با اینکه به او محتاجیم .....
سلام دوست مهربانم
آدما ممکنه دختر باشن ولی دخترا ممکن نیست آدم باشن چون فرشته های زندگین روز دختر مبارک