خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

 

خدایا ! درست است که خسته ، در هم شکسته ، خون به چشم نشسته ،  پرنده امید پای بسته و خواب از چشم رسته ، از بارگاه تو رانده شوم ؟

مگر من به غیر تو می شناسم؟

مگر به منزلی جز خانه تو راه می برم ؟

مگر دل به معشوق دیگری داده ام ؟

مگر پیشانی بر خاک دیگری سائیده ام ؟

مگر در هجران دیگری سوخته ام ؟که امید به غیر تو داشته باشم؟

مگر جز تو تمامت خو بیست و مگر نه تمامی خیر به دست توست ؟

چگونه در آرزوی غیر تو باشم؟  و آفرینش و فرمان به دست تو باشد ؟

تویی که میوه ناطلبیده از درخت فضل خویش برایم بار آورده ای ،  تو که چشمه ناگفته ام آب جوشانده ای .

چگونه حال که گرسنه و تشنه به امید بوستان ومزرعه تو آمده ام ، تهیدستم بازمی گردانی ؟

من دست خسته به تو داده ام ؟و تو آن را محتاج دست خسته دیگر می کنی ؟

من دل شکسته به تو بسته ام؟  تو به بیچاره ای دیگر حوالتش می دهی ؟ من در خانه تو را می زنم ، تو مرا به پیش مثل خویش می فرستی ؟

نه ، ای در اندیشه وجود نیست ، این در باور ممکنات نمی گنجد ، این غیر ممکن است . ای آنکه هر که در جاده رحمتت گام نهاده ، به بوستان سعادتت رسیده ! هر دل که هوای تو کرده ، پا بر فرق تو نهاده ! هر سر که سودای تو گرفته چشم از سواد و بیاض عالم برگرفته ! در هر دل که یاد تو تپیده ، خاطرش آرمیده و باور غیر تو رمیده ! با انتقام تو ، هیچ گنهکار طالب بخششی ، به وادی شقاوت نرسیده . چگونه فراموشت کنم که تو از یادم نبرده ای ! چگونه چشم از تو برگیرم که تو چشم به من دوخته ای ! چگونه از تو بگریزم که تو مرا در بر گرفته ای ! 

خدای من ! دست به دامن کرم تو آویخته ام و پای امید برای نیل به عطایای تو سرعت بخشیده ام ودست آرزو برای برگرفتن نعمت تو گشاده ام ! 

خدایا ! مرا در کارگاه یکتایی خویش صیقل ببخش تا آینه دار جمال تو باشم . مرا در کوره توحید بندگانت امتیازی دیگر گونه بخش ،که کارگزار تو باشم .

ای پناه هر گریزنده ! و ای امید گاه هر جوینده ! ای برترین قله امید ! وای زیباترین قاصد نوید ! ای آنکه به تو جز با  تو نتوان رسید ! ای مهربانترین منادی ! ای آنکه اشک را قبل از اینکه بر زمین بریزد به دامن می گیری ! ای آنکه دلهای شکسته را بند دستگیری می زنی ! ای آنکه محرومان وسائلان و فقیران را نه رد نمی کنی که در لطف می گشایی ! ای آنکه گل آرزوی خودت را، نه پرپر نمی کنی که خود آبیاری می کنی ! ای آنکه خواننده گانت را در رحمت گشاده ای و امیدوارانت را پرده بالا زده ای ! به بزرگواریت، بخشش بی نهایتت، قسم که بر من آنسان منت نهی از عطایت که چشمم روشنایی بیاید ، واز امیدت که دلم اطمینان واز یقینت که مصایب دنیای فانی بر من آسان شود . مرا آنچنان یقینی ده که پرده های ظلمانی چشم دلم پاره پاره گردد ، به رحمت جاودانه ات ، ای مهربانترین مهربانان . 

منبع : صحیفه سجادیه امام سجاد (ع)


نظرات 1 + ارسال نظر
کیا شنبه 27 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:10 ق.ظ

با سلام چون هرچه بیشتر این متنت را خوندم دیدم فقط ماادمها باید دربین خودمان و خدا واسطه ایی داشته باشیم و بهتر از مولود کعبه کسی را نیافتم این کلمات ناقابل راتقدیم به مولای متقیان امیر مومنان مینمایم امیدوارم مورد قبول درگاه حق قرار گیرد
تا ز شاه این پنج بیت الحق شنیدم *** طبع من مستغنی از در ثمین شد
مولودکعبه امیرالمومنین شد *** عالم بالا و پایین عنبرین شد
از برای مژده‌ی این ورودحیدر *** جبرییل از آسمان اندر زمین شد
پنج عنصر حیدر کرار دارد *** قدرت حق زان که با خاکش عجین شد
ذوالفقار کج چنین گوید به عالم *** راست از دست خدا شرع مبین شد
ناظم خرگاه اسرافیل باشد *** حاجب درگاه جبریل امین شد»
دست حق از پرده گردید آشکارا *** تا علی دستش برون از آستین شد
تا عجایبها کند ظاهر ز باطن *** در نظر گاهی چنان گاهی چنین شد
تا قدم زد در جهان آفرینش *** آفرین بر جانش از جان آفرین شد
عقد آب و خاک را بر بست محکم *** خرگه افلاک را حبل المتین شد
آفتاب از طلعت او شد منور *** آسمان از خرمن وی خوشه‌چین شد
هم به صورت قبله‌ی ارباب معنی *** هم به معنی کعبه‌ی اهل یقین شد
هم ملایک را به هر جا کرد یاری *** هم خلایق را به هر حالت معین شد
هم عدویش وارد قعر جهنم *** هم محبش داخل خلد برین شد
بر خلیل از مهر آن خورشید رحمت *** آتش نمرود باغ یاسمین شد
در شب معراج ذات عرش سیرش *** با احد بود و به احمد هم نشین شد
کس علی را جز خدا نشناخت آری *** قابل این نکته خیرالمرسلین شد
کی تواند عقل بشناسد کسی را *** کز طفیلش خلقت آن ماء و طین شد
پیش بود از اول و آخر از آن رو *** پیشوای اولین و آخرین شد
تا فروغی رکن دین گردید بر پا *** ظل یزدان ناصر ارکان دین شد
بدرود تا درودی دیگر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد