خوان رحمت خدا

از عرش صدای ربنا می آید             آواز خوش خدا خدا می آید

فریادکه درهای بهشت باز کنید      مهمان خدا، سوی خدا می آید

بارالها ! یک ماه بر خوان رحمتت چون سالهای پیش نشستیم ...

 یک ماه مهمان بهترین میزبان عالم شدیم ...

 یک ماه با امید به باران رحمتت ،گرسنگی و تشنگی مان را فائق آمدیم  و با نور وجودت خانه دل را روشن ساختیم  ...

ماه ، ماه مهمانی بود و عسل ...

ماه ، ماه من بود و خدا  ...

ماه ، ماه ناز کردن من و خریدن ناز از یار...

ماه ، ماه مهربانی و عشق به الله...

خدایا ! میزبان تو بودی . اما هر لحظه، بیدریغ با این که می دانستی گناهکارم ،در قلب من مهمان شدی.   

 هیچ گاه فراموش نمی کنم که میزبان عرش و فرشتگان ، خود آمده بود به مهمانی قلب نه چندان بی گناه من...

پروردگارا ! شبهای قدر را گذراندم و باز قدر ندانستم .

 فریاد زدم ، یا ارحم الراحمین، صاحبخانه دلم شو...

ناله زدم،یارب  زنگار از دلم بزدا ...

 ضجه نمودم، ای منتهای آرزوی آرزومندان،  زنجیر بندگی بر گردنم بینداز و مرا به حال خود وا مگذار...

 اسما الحسنی تو را خواندم و باز واژه ها کم بود و نمی دانستم با چه واژه ای صدایت زنم ...

قدر گذشت و قدر دان نماندم . باز هم  در خانه ی دل به غیر از تو گشودم . باز هم بر دلم غبار بی معرفتی نشست . باز هم رمضان به پایان نرسیده زنجیر دنیا ، مرا بنده خویش ساخت...

با صدای هر ربنا ، با تو عهدی بستم که دگر خلاف خواسته وگفته وراه تو ره نپویم  .

با دعای هر سحر ، با اشک، دست نیاز به درگاهت بلند نمودم و خواستم مرا ببخشی ، ببخشی که از یادت غافل ماندم...

 فریاد زدم، مرا ببخش برای ثانیه هایی که مرا خواندی و به سویت نیامدم...

 رمضان امسال هم گذشت .  یارب،  یاری ام کن تا رمضان سال دیگر، دگر عهد شکنی نکنم و از یادت نبرم...

 یاری ام کن که نه فقط در ماه مهمانی تو ،که هر دم از عمرم با هر نفسی ، شکرگزار تو باشم...

خداوندا ! اکنون که به سوی تو آمده ام ، مرا بپذیر که من جز در گاه تو جایی ندارم...

مبادا مهمانی ات به پایان برسد و عید بیاید و باز از تو دور باشم...

چه شیرین بود بندگی ات در این ماه ، چه حلاوتی داشت درد دل با میزبان مهربانی ها در ماه ترین ماه خدا ...

چه لذتی داشت حرف دل با تو گفتن و دست نیاز به سوی تو دراز کردن....

ای بهترین دوست ! یاریم کن که جز تو کسی را نخواهم و دوستدار کسانی باشم که وجودت را در وجودشان بیابم...

همتی  ده که در کنارت و در رکابت باشم و دوری جویم از همراهی با کسانی که همراه تو نیستند...

 تو می دانی هنوز جاهلم و نمی توانم که هر لحظه از یادت غافل نشوم ، تو مرا فراموش مکن، تو خود، خود را به یاد من بیاور...

بارالها ! عید ، که پاداش مهمانی تو است را بر من مبارک گردان ...

خدایا! کمکم کن ، اگرتاسال دیگرعمری برمن باقیست ، بنده مقبول تو بمانم تا رمضان آینده... و تنها خواسته و نیازم تو باشی ....و تنها آرزویم رسیدن به تو باشد...

یارب ! مرا دریاب... اگر باران گرفت ، مرا به یا د آور و فکری به حال بیابان کن...

* * با تو  و رمضان  وداع نمی کنم که این خود آغاز سلام بود...  **

نظرات 1 + ارسال نظر
سیاوشی شنبه 20 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:22 ب.ظ http://arezoo62.blogsky.com

سلام گلم خوبی دیر به دیر آپ میکنی موفق باشی گلم دلم بری دوستای قدیمی تنگ شده بود
ای تو مثل قصه با من همسفر تا مرز رویا /این منم تنهای تنها خسته از تکرار شبها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد