سه سئوال - مرد آرایشگر

 

خدایا ، یاری ام ده تا به هزاران هزارنعمت ها و مواهبت بینا باشم و شاکر. ای که آسمان را سقف ما ساختی و اختران را دلیل راه ما  .  قلم و دفتر را محرم راز ما نمودی و آب روان را نقاش ما.  دستگیرم شو تا شب و روز را به غفلت سرنکنم و دل هزار خانه را فقط آشیان تو یگانه کنم. پس مرا وجودی شاکر عطا کن نه آن که دمی احسانت را سپاس بگویم ودمی دیگربه اندک نقصانی لب به شکوه بگشایم . بلکه مرا برتمامی هستی و نیستی شکرگزار بگردان

 

مرد جوانی سفر طولانی را برای تحقیق و تفحص شروع کرد. وقتی که به خانه برگشت،  از والدین خود خواهش کرد تا فیلسوف مذهبی را پیدا کنند تا بتواند به سه سئوال او پاسخ دهد. درنهایت والدینش یک عالم مسلمان را پیدا کردند.

مرد جوان پرسید ؟ توکیستی ؟  می توانی پاسخ سئوالات من را بدهی ؟

عالم  مسلمان جواب داد : من یکی از بندگان خدا هستم  و انشاءاله که  بتوانم  پاسخ  سئوالات شما را بدهم .

مرد جوان پرسید : مطمئنی ؟  خیلی از عا لمین نتوانستند به سئوالات من پاسخ دهند.

عالم مسلمان جواب داد :  با کمک خداوند ، من سعی خود را می کنم .

 

مرد جوان گفت : من سه سئوال دارم .

----------------------------------

سئوال شماره یک :    آیا خداوند وجود دارد؟  اگر چنین است ، او را به من نشان بده .

 

سئوال شماره دو   :   تقدیر و سرنوشت چیست ؟

 

سئوال شماره سه   :   اگر شیطان از جنس آتش است ،  پس چرا درنهایت به جهنم فرستاده خواهد شد . در صورتیکه خود او از جنس آتش است . مطمئنا"  آتش جهنم او را اذیت نخواهد کرد ، چون هم جهنم و هم شیطان ازجنس آتش هستند.

 

 

آیا خداوند به این فکرنکرده است ؟

ناگهان ،  مرد عالم سیلی محکمی  به صورت مرد جوان زد .  مرد جوان  ( درحالیکه  درد می کشید) گفت : چرا  از دست من عصبانی شدی ؟  مرد عالم گفت :   من عصبانی نیستم . سیلی من جواب اولین سئوال شما است .

مرد جوان گفت :   من نمی فهمم . مرد عالم پرسید  ،  بعد از سیلی که من زدم  تو چه احساسی داشتی ؟

مرد جوان گفت :   البته که احساس درد داشتم .مرد عالم گفت :   آیا شما معتقدی که درد وجود دارد؟ 

مردجوان درجواب گفت :  بله .  مرد عالم گفت :  به من شکل درد را نشان بده .  مرد جوان گفت  :  من نمی توانم .  مرد عالم گفت :  این اولین پاسخ  من است .  همه ی ما وجود خداوند را حس می کنیم بدون اینکه او را ببینیم ...

 

مرد عالم پرسید :  آیا فکر می کردی که امروز از من  سیلی بخوری ؟  مرد جوان در پاسخ گفت : خیر.  مرد عالم گفت : این تقدیر یا سرنوشت است ، پاسخ سئوال شماره دو......

 

 دست من که به شما سیلی زد از جنس چیست ؟  مرد جوان گفت : از جنس گوشت است .  مرد عالم پرسید؟ صورت شما چی ؟  صورت شما از جنس چه چیزی است ؟  مرد جوان درپاسخ گفت : گوشت .   مردعالم پرسید؟ بعداز اینکه من سیلی زدم  چه حسی داشتی ؟  مرد جوان گفت : درد .   مرد عالم گفت : درست است . این پاسخ سئوال شماره سه است ،  هرچند که  هم شیطان و هم جهنم هردو از جنس آتش هستند ، اما اگر خداوند بخواهد ،

جهنم  میتواند مکانی  بسیار دردناک برای شیطان باشد.

 

 ---------------------------------

 مرد آرایشگر

 

مردی  به آرایشگاهی رفت ، تا موهایش را کوتاه کند و ریش خود را مرتب کند . زمانیکه آرایشگر مشغول کار خود بود ، مکالمه  خوبی بین آنها برقرار شد . آنها درمورد خیلی چیزها با هم صحبت کردند تا اینکه در نهایت به موضوع خداوند رسیدند. آرایشگر گفت : من معتقدم  خداوند وجود ندارد .  مشتری پرسید؟  برچه اساسی این حرف را می زنی ؟  آرایشگر گفت : اگر شما به خیابان بروید متوجه می شوید که خداوند وجود ندارد. اگر خداوند وجود دارد، پس چرا تعداد زیادی از مردم بیمار هستند؟  آیا بچه های بی سرپرست وجود داشت ؟  اگر خداوند وجود داشت ، پس دیگر رنج و غمی نباید وجود داشته باشد. من نمی توانم به خدایی که مسبب این چیزها است اعتقاد داشته باشم . مشتری برای لحظاتی فکرکرد ، اما پاسخی نداد ، چون نمی خواست بحث ومشاجره کند.  آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری آرایشگاه را ترک کرد. همینکه از آرایشگاه بیرون آمد، درخیابان مردی را با موهای چرک ، بلند و ژولیده و ریش های نتراشیده دید ، او نامرتب و کثیف  به نظر می آمد. مشتری به مغازه برگشت و به آرایشگر گفت : آیا می دانی که آرایشگران وجود ندارند. آرایشگر با کمال تعجب گفت ؟ چطور می توانی چنین چیزی را بگویی!    من اینجا هستم ، و یک آرایشگر هستم ، و الان موهای تو را اصلاح کردم !  مشتری گفت: خیر.    وتوضیح داد. "  آرایشگران وجود ندارند چون اگر وجود داشتند آنوقت مردم با موهای ژولیده ، بلند و ریش های نتراشیده وجود نداشتند . مثل آن مردی که دربیرون از اینجا هست.

آه ، اما آرایشگران وجود دارند!   خب وقتی که آنها به سراغ من نیایند به چنین وضعی دچار می شوند" .     مشتری گفت : دقیقا "  اصل مطلب همین جاست !  خداوند هم وجود دارد . وقتی که مردم به سمت خداوند نروند واز او کمک نخواهند چنین اتفاقی می افتد. به خاطر همین است که در دنیا رنج و درد زیادی وجود دارد.

 

 

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
رضوان چهارشنبه 11 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 04:02 ب.ظ http://dosetdaram6ta.blogsky.com

سلام
زیبا بود
موفق باشی

هناسی یکشنبه 6 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 05:51 ب.ظ http://234.blogfa.com

سلام
از ما دلخوری ؟
اره؟
ولی من هر وقت فرصت کنم سر میزنم
از در برانیم ......از پنجره خواهم امد
از پنجره صداقت و مهربانیت!
بی معرفت که نیستم ؟
نه؟
به امید دیدار
هناسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد