یه کم توکل، یه کم اعتماد به نفس و یه کم از همه چیزای خوبی رو که به ذهنت میرسه کنار هم جمع کن تا زندگی رو بدست بیاری!
خداوندا به توعشق می ورزم ، می خواهم که هرچه بیشتربه توعشق بورزم . می خواهم ازعشق تولبریز وسرمست شوم . اخلاق وعشق پاکت را به من ببخش تا این دنیای فریبا سرگردانم نکند. خدایا مراوسیله کمک وبهبوددنیای رنجیده ودردمندساز.
خدایا تنها توهستی ، و اعمال توسراسررحمت وبخشش است و به راستی که کارهای خدا شگفت انگیزاست وآن کس که به او روی میکند هیچ کمبودی ندارد.چرا که زندگی باعشق همان زندگی باخداست . شناخت عشق ، شناخت خداست . هیچ راهی برای پرستش او بغیر از عاشق شدن وجود ندارد. معبد عشق دردل همه وجوددارد. نیازی به ساختن این معبد نیست. ولی مدتهاست که این معبد را فراموش کرده ایم و تنها باید آن را دوباره به یاد آوریم .
بنابراین دوتولد وجود دارد : یکی تولد فیزیکی بصورت یک بذرمتولد میشود ودرتولد معنوی انسان بصورت روح وعشق به دنیا می آید . تازمانیکه دوباره متولد نشوی وارد قلمروخداوند نخواهی شد.
انسان بدون عشق تاریکی مطلق است . شبی تاریک وبدون درخشش ستاره – حتی بدون روشنایی شمعی کوچک . هرلحظه اززندگی باید صرف عشق شود ، دراین صورت زندگی تبدیل به عبادت می شود ودیگر نیازی به جستجوی خداوند نیست . زیرا خداوند خود به نزدکسی خواهد آمد که مزه ی عشق را چشیده است .
عشق تنها امیدی است که وجوددارد، زیرا تنها عشق میتواند پلی میان انسان وخداباشد. زیرا تنها عشق میتواند قایقی باشد که انسان را ازاین کرانه ی رود به کرانه دیگر می برد .
خداوند رحمت وبرکت است . خداوند لطافت است وهرچه انسان لطیف تر ومهربانترشود ، بیشتردردسترس خداوند قرارمیگیرد. فقط وفقط عشق است که باعث الهی شدن انسان میشود . عشق بزرگترین اکسیری است که میتواند مادیات را تبدیل به معنویات کند.
به عشق فکرکنید ، هرچه میتوانید بیشتروبیشترآن را احساس کنید وهرعملی که انجام می دهید را آغشته به عشق کنید وبه زودی به شاه کلیدی دست پیدا خواهید کرد که تمامی قفلهای هستی را به رویتان میگشاید
خداوند ، درحالیکه خودرا درپرده ی دردپوشانده به سراغ ما می آید تا مارا متبرک گرداند . زندگی ما را زیبا کند وتنها موهبت واقعی یعنی موهبت روح را به ما ببخشد. برای همین همه عارفان دعا میکنندکه بیماری ، همیشه همنشین آنان باشد وآنان با آغوش بازمخالفت وبدرفتاری مردم را می پذیرند، زیرا چنین چیزهایی به بهبود روح منجرمی شود. عاشق حقیقی خدا، همه چیزخود را به اوکه نامش مهربانی وعشق است می سپارد.
پس چه خوبست یک روزصبح که ازخواب بیدارمیشویدبه خودبگویید: ای پناه بی پناهان – ای خدای بی کسان – سکان زندگی خودرابه دستان امن تومی سپارم – مرا به هرجا که خواست توست راهنمایی کن .
وبهتراست هیچ وقت تاهنگامی که مشکلات ، مشکلی واقعی ایجاد نکرده است ، مشکلی برای مشکلات نسازیم . زیرا وقتی که اطمینان دارید مشکلی خواهید داشت ، مشکل را دوبرابرخواهیدکرد.اما مشکل مثل یک حباب می باشد که به آسانی ازمیان می رود.
دیریست که خداوند را بیرون اززندگی خود نگاه داشته ایم واکنون زمان فراخواندن او به درون است . برای حرکت به سوی خدا لازم است برخیزیم . دررابازکنیم وبگذاریم که خدا وارد شود . این امرفقط زمانی اتفاق می افتدکه انسان نیازبه خدارا احساس کند وازاعماق قلب خویش فریادبرآورد. خداوندا بتونیازمندم ، نمیتوانم بی توزندگی کنم .
به اواعتماد کن ، وقتی که تردیدهای تیره به توهجوم می آورد.
به اواعتماد کن ، وقتی که نیرویت کم است .
به اواعتماد کن ، زیراوقتی که به سادگی به او اعتماد کنی .
اعتمادت سخت ترین چیزها خواهد بود.
آیا راه سخت وناهمواراست ؟
آن را به خدا بسپار.
آیا می کاری و برداشت نمی کنی؟
آن را به خدا بسپار.
اراده انسانی خود را به اوواگذار.
باتواضع گوش کن وخاموش باش.
ذهن توازعشق الهی لبریزمیشود.
آن را بخدا بسپار.
( ازکتاب برای آن بسوی تومی آیم )
و گفته های عارف معاصرهندی اوشو
ذهن تو از عشق الهی لبریز میشود ... سلام ... متن زیبایی نوشتید ... شما اولین کسی بودید که در بلاگ نو پای من نظر دادید ... من اولین بار هست که اینجا میام ... بلاگ زیبایی دارید و نیز روح دار ... تبریک میگم ...
سلام دوست مهربانم
خوبی
خیلی زیبا بود در عمق نوشته ها رفتم آری خداست که دوای هر دردیست... ولی نمی دونم نوبت کی به من میرسه...؟؟؟؟
شاد باشی.......
سلام دوست من
به حقیقت ایمان و اعتقاد به لطف و موهبت الله من هم واقفم!
میدانم جز او کسی دردهایم را درمان نیست!
می دانم !
اما من منتظرم!
منتظرم تا او مرا پیدا کند!
دوست دوران کودکیم دیرگاهیست که حالی از من نمیپرسد!
...بگذریم!
در مورد نوشتن و ننوشتن!
ترجیح میدهم کمتر بنویسم تا پریشانی حالم بین من و او بماند! تا خاطری از دوستان مکدر نشود!
الله حافظ
سلام
عشق در اغاز و پایانش خداست
صاف و ساده از ریاکاری جداست
مثل شبنم های روشن روی برگ
ارزوهای قشنگ بی ریاست
تقدیم به ماروای مهربانم
تمام احسا س من به نوشته اسمانی شما
امیدوارم که موفق باشی
داستان آمدنت را هر بار آنقدر زمزمه کردم ،تا باورم شد می آیی.
می آیی و بی قرار آمدنت .
تو آمدی و صادقانه باورت کردم ،همانطور که آمدن بهار را .
هم تو آمدی ،هم بهار .
سایه گذرت ،تنهایی کوچه دلم را شکست .
این را به فال نیک میگیرم .
امسال حتمآ سال خوبی خواهد بود .
البته اگر این اگرها بگذارند...
تا دوباره ...