سخن عشق

محبوب دل من،

امشب گامهای سکوت را احساس می کنم که میان جانهای هردوی ما در تکاپوست و نامه هایی با خود دارد، لطیف تر از آنچه نسیم بر چهره ی آب می نگارد. آری کتاب دلهای ما را برای دلهامان باز می خواند. اما به گونه ای که خداوند به خواست خویش جانها را گرفتار بند اجسام کرده است، من نیز اسیر واژگانم...

می گویند عشق از آدمی آتشی زبانه می سازد... اما من اینک می دانم که لحظه ی فراق هرگز نمی تواند میان حقیقت معنوی ما جدایی اندازد. چنانکه در نخستین دیدار دانستم که روح من دیری است با روح تو آشناست. و نخستین نگاه من درحقیقت نخستین نگاه نبوده است .

همان نگاه هایی که به من آموخت به خود و جهانیان بگویم، عطایی که خاستگاهش عدل باشد، بزرگتر از بخششی است که سرآغازش نیکی است. و عشقی که زاده ی موقعیتهاست به آب مردابها می ماند.

عمری را فراروی خویش دارم که آن را بزرگ و زیبا می خواهم. عمری همساز با آیندگان و مشتاق ارزش و عشق آنان است. عمری که با دیدار تو آغاز شده و من به جاودانگی اش اطمینان دارم. زیرا معتقدم تو میتوانی قدرتی از خود بروز دهی که خداوند آن را در شکل گفتار و کردار بزرگ درانسان به ودیعت نهاده است. چنانکه خورشید گلهای پاک را می رویاند.

بدینسان به خود و همه نسلها عشق خواهم ورزید، عشقی که برای فراگیر شدن از خود همواره از خودستایی پاک می ماند و برای آنکه ویژه ی تو باشد، از هر ابتذالی والاتر است.

محبوب من  ببخشای مرا. من با وجدانی مخاطب باتو نجوی کردم، حال آنکه تو یک نیمه ی زیبای منی و من در آن لحظه که با هم ازدست خدا بیرون آمدیم تو را گم کرده بودم.

(جبران خلیل جبران)

                 

نظرات 9 + ارسال نظر
نغمه شنبه 11 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 03:37 ق.ظ http://www.naghmeh.h.mihanblog.com

سلام
انتخاب زیبایی بود. موفق باشی.

من آپم دوست داشتی بیا.

روح مهربان شنبه 11 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 08:26 ب.ظ http://hossainhr.blogsky.com

سلام
وقتت بخیر...
بازم مثل همیشه اونقدر نوشته هات اعجاز آوره که آدم مسحورش میشه و قوه کلام ازش صلب میشه... بابا دمت گرم.
مرسی که بهم سر زدی و کلبه منو منور کردی...
کاش بازم آن میشدی.... دلم ت... ش...
در پناه حق باشی. به امید دیدار. یا علی

پسر بد یکشنبه 12 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 08:42 ب.ظ

تا حالا با خودت فکر کردی که چرا داری می نویسی. اصلا چرا این مطالب زیبای خودت را اینجا می زاری تا همه بتونن استفاده کنند؟ تا حالا به این مساله فکر کرده بودی؟!!!

یا شاید بهتر باشه که اینجا هم سکوت کنی، تا بقیه نتونن استفاده کنن!!!!

حمید دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:09 ق.ظ

با عرض سلام
کجایییییییییییییییییییییییییی
خوب بود

کوهنورد نیشابوری دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 04:03 ب.ظ http://www.to-otaghe-heiat.blogsky.com/

با تشکر از اینکه اسم وبلاگ من رو در قسمت لینک ها تون آوردید.
می خواستم خواهش کنم به جای کوهنورد نیشابوری بنویسید کوهنوردی نیشابور.
متشکرم

نبی دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 07:47 ب.ظ http://onlygodonly.blogsky.com

بنام خدا
وقتی نوشته های شما را می بینم
وبوی مهربانی از آنها احساس می کنم
به این همه احساس حسودیم می شه
به یاری خدا موفق باشی
در ضمن من جمله آفریده خوب خدا
را از شما برای بعض از قسمتهای وبلاگم
به امانت استفاده خواهم کرد

روح مهربان دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 09:31 ب.ظ http://hossainhr.blogsky.com

شما گفتی: امشب گامهای سکوت را احساس می کنم
ولی من می گم:
امشب از شدت خستگی خوابم نمی بره. چون از ۷ صبح تا حالا که ۹ شب شده سر کار بودم. ۱۴ ساعت کار بدون لحظه ای استراحت حتی موقع ناهار.
خوب دیگه اینه روزگار من.
واست آرزوی موفقیت دارم.
به امید دیدار

یاس دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:25 ب.ظ http://www.gheddis.blogsky.com

سلام
من عاشق نوشته های خلیل جبرانم

پسر خوب سه‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 08:11 ق.ظ

محبوب‌ من‌!
اگر چه‌ پرتو عشق‌ به‌ اشکال‌ مختلف‌ از آسمان‌ فرود می‌آید، اما تاثیر آن‌ در عالم‌ خاکی‌ یکسان‌ است‌، عشق‌ نوری‌ است‌ که‌ دل‌ انسان‌ را روشن‌ می‌کند، عشق‌ همان‌ شعله‌ و اخگری‌ است‌ که‌ از آسمان‌ هبوط‌ می‌کند تا تیرگی‌ و پلیدی‌ را از جان‌ انسان‌ها بزداید، زیرا تمام‌ عناصر عشق‌ در نهاد انسان‌ و بشریت‌ مشترک‌ است.

(جبران خلیل جبران)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد