زندگی زیباست. مثل گلبرگ های سرخ شقایق. زندگی زیباست، حتی درغروب غم انگیز پائیز.
باید زندگی کرد، باید باشم و زنده بمانم و در این وادی حیرت پرهول و بیهودگی سرشار، گم باشم، و همچون دانه ایی که شور و شوق های روئیدن در درونش خاموش میمیرد و آرزوهای سبز در دلش می پژمرد، در برزخ شوم این پیدای ناپیدا و آن ناپیدای، خورد گردم که این سرگذشت دردناک و سرنوشت بیحاصل ما است در برزخ دو سنگ این آسیای بی رحمی که زندگی نام دارد.
ای زمین، ای که گستره تو در نظر انسان محدود است، وقتی تو را که مظهر موجودیت همه موجودات موجود در خــــود هستی نمی شناسم، وقتی زبانت را نمی دانم و کتاب معرفت تو را نخوانده ام چگونه میتوانم با تو سخن بگویم، می دانم که تو هم دلگیری و گاهی از خشم و دلتنگی برخود می لرزی و این لرزه ها را پیغامی در تو برای از برای زمینیان است. می فهمم که تو هم همچون من بغض گره خورده ای در گلو داری پس فریاد کن، مرا نیز به نام بخوان.
این متنت هم مثل سایر نوشته هات بسیار قشنگ بود، اما راستش من ازش خوشم نیومد!!!
پس امید به زندگی چی میشه؟
چرا فکر می کنی زندگی بی رحمه؟
به نظر من تا وقتی که زنده هستم، زندگی زیباست و دوست دارم که از این زیبایی لذت ببرم. و البته در عین حال می دونم که گذرا است و نباید بهش دل بست. اما آدم از اون چیزهایی که داره باید نهایت استفاده را بکنه.
بازم مثل همیشه زیبا نوشتی!
واقعا شیوا بودند و انسانو تحت تاثیر می زارن بازم منتظرت هستم.
راستی اجازه میدی تو وبلاگم لینکت کنم؟!
اگه اجازه بدی خوشحال میشم
منتظر جوابت هستم عزیز
معبودت نگهدارت!
ممنون از لطفت عزیزم بازم بهم سر بزن
من با اجازه ات لینکت کردم
معبودت نگهدارت
زندگی سخته پیروز ازش بیرون اومدن واقعا هنره.
میشه تلخی زندگی رو با امید امیخت تا معجون ناب
عشقو ازش ساخت.